شاعر‌پارسی اشعار علیرضا بدیع

FarshadR

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/12/17
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
چون طفل که از خوردن داروست پریشان
بی دوست پریشانم و با دوست پریشان

ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم
چون ابر که که بر گنبد مینوست پریشان

مجموعه ی نا چیز من آشفته ی او باد
در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان

آرامش دریای مرا ریخته بر هم
این زن که پری خوست ، پری روست پریشان

با حوصله ی تنگ و دل تنگ چه سازم
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان


علیرضا بدیع
 

FarshadR

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/12/17
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
به روز واقعه بردار ابروانت را
برای دلبری آماده کن کمانت را

نگاه من پی معماری نوین تنت
به کشف آمده تاریخ باستانت را

رسیده تا کمرت گیسوان و می ترسم
میان خرمن مو گم کنم میانت را

ندیده وصل طلب کردم! این زمان چه کنم؟
علی الخصوص که دیدم تن جوانت را

من از دهان تو در حیرتم که از تنگی
خدا چگونه میانش دمیده جانت را؟!

به یمن چشم تو شاعر شدن که آسان است
منم پیامبری راستین، زمانت را

دو آیه آینه بر من بخوان! که تذکره ها
رسانده اند به جبریل دودمانت را

گرفته ام به غزل پیشی از چکاوک ها
تو نیز در عوضش غنچه کن دهانت را!



علیرضا بدیع
 

FarshadR

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/12/17
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم
که من چون غنچه های صبحدم بسیار دلتنگم

مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد
و الّا من چو مِی با م**س.ت و با هشیار یکرنگم

شبی در گوشه ی محراب قدری «ربّنا» خواندم
همان یک بار تارِ موی یار افتاد در چنگم

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم

به خاطر بسپریدم دشمنان! چون نام من عشق است
فراموش ام کنید ای دوستان ! من مایه ی ننگم

مرا چشمان دلسنگی به خاک تیره بنشانید
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم


علیرضا بدیع
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Deli_D

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
2/3/18
ارسالی‌ها
694
پسندها
19,330
امتیازها
46,373
مدال‌ها
20
سطح
24
 
  • #24
باز هم تسبیح بسم الله را گم کرده ام
شمس من کی می رسد؟ من راه را گم کرده ام

طره از پیشانی ات بردار ای خورشیدکم!
در شب یلدا مسیر ماه را گم کرده ام

در میان مردمان دنبال آدم گشته ام
در میان کوه سوزن کاه را گم کرده ام

زندگی بی عشق شطرنجی ست در خورد شکست
در صف مشتی پیاده شاه را گم کرده ام

خواستم با عقل راه خویش را پیدا کنم
حال می بینم که حتا چاه را گم کرده ام

زندگی آنقدر هم درهم نبود و من فقط
سرنخ این رشته ی کوتاه را گم کرده ام ...

علیرضا بدیع
این یکی واقعا قشنگ بود
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] mehrabi83

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #25
به اشتیاق تو جمعیتی‌ست در دل من
بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن


#علیرضا_بدیع
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #26
به هر طرف كه نظر مى كنم به جز
او نيست


وگرنه چشم من آن قدر نيز كم سو
نيست.


#علیرضا_بدیع
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #27
نفس می کشم با تمام وجود
هوا پر شده از بهار و بهشت
دو تا سیب بردار و همراه من
بیا تا خیابون اردیبهشت...


#علیرضا_بدیع
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #28
عید از راه آمد و انداخت یاد او مرا
سال نو پر کرد از آویشن و "آهو" مرا!

خانه ی دل را تکاندم، خانه ی دل را تکاند
من به دور انداختم بدخواه او را، او مرا

او نسیم نوبهار و من نهالی بی قرار
می کشد این سو مرا و می کشد آن سو مرا

کاش از راهی که رفته، بازگردد سوی من
مثل آن ایام بنشاند سر زانو مرا

کاش می دانست یک روحیم اما در دو تن
آن که دعوت کرد سوی جنگ رویارو مرا!

#علیرضا_بدیع
 
امضا : NASTrr

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #29
#پاییز می‌رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ‌های تـازه مــرا آشنا کند

پاییز می‌رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچـــه جا کند

او می‌رسد که از پس نه ماه انتظار
راز ِ درخت باغچـــه را برملا کند

او قول داده است که امسال از سفر
اندوه‌هــای تازه بیــارد، خـدا کند

او می‌رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قـول داده است بـه قــولش وفا کند

پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است
جــز این کــه روز و شب بنشیند دعا کند

شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها
یک فصل را بخاطر او جا به جا کند

تقویـم خواست از تو بگیرد بهـــار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند

خش خش ...، صدای پای خزان است، یک نفر
در را بـــه روی حضــرت پاییــــز وا کند...


#علیرضا_بدیع
 
امضا : NASTrr

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا