مباحث متفرقه یک دقیقه مطالعه

  • نویسنده موضوع حسنا(هکرقلب)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 212
  • بازدیدها 6,961
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

حسنا(هکرقلب)

هکر قلب
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/12/17
ارسالی‌ها
1,519
پسندها
14,825
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
دو خلبان نابينا که هر دو عينک‌های تيره به چشم داشتند، در کنار ساير خدمه پرواز به سمت هواپيما آمدند، در حالی که يکی از آن‌ها عصايی سفيد در دست داشت و ديگري به کمک يک سگ راهنما حرکت می‌کرد. زمانی که دو خلبان وارد هواپيما شدند، صداي خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد.

اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابين پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسير و ساعت فرود هواپيما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند. در همين حال، زمزمه‌های توام با ترس و خنده در ميان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، يک نفر از راه برسد و اعلام کند اين ماجرا فقط يک شوخی يا چيزی شبيه دوربين مخفی بوده است.

اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپيما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

هکر قلب
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/12/17
ارسالی‌ها
1,519
پسندها
14,825
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
یک انسان شناس به تعدادی از بچه های آفریقایی یک بازی را پیشنهاد کرد:

او سبدی از میوه را در نزدیکی یک درخت گذاشت و گفت هر کسی که زودتر به آن برسد آن میوه های خوشمزه را برنده می شود.

هنگامی که او فرمان دویدن را داد ، تمامی بچه ها دستان یکدیگر را گرفتند و با یکدیگر دویده و در کنار درخت، خوشحال نشستند.


هنگامی که انسان شناس از این رفتار آنها پرسید درحالیکه یک نفر می توانست به تنهایی همه میوه ها را برنده شود.

آنها گفتند: آبونتو(UBUNTU) ، چگونه یکی از ما میتونه خوشحال باشه در حالیکه دیگران ناراحت اند.

(آبونتو در فرهنگ ژوسا یعنی من هستم چون ما هستیم).
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

هکر قلب
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/12/17
ارسالی‌ها
1,519
پسندها
14,825
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
از هر کسی یک چیزی یاد بگیریم ...

بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم اگر از هر آدم آشنایی، یک چیز یاد می گرفتم تا آخر سال به تعداد آدم های که دیده ام عادت های خوب به من اضافه شده بود.

بالاخره توی هر آدمی یک نکته مثبت پیدا می شود دیگر. نه؟ مثلا همین پسره میز بغلی، عادت های بد هم داشت اما یک اخلاقش را خیلی دوست دارم.

هر وقت، هر جا، هر کی شروع به حرف زدن پشت سر شخص دیگری می کرد، گوشی اش را بر می داشت و به بهانه تلفن از اتاق بیرون می رفت. نه حرف های دیگران را تائید می کرد نه رد می کرد. نه حتی نسبت به حرف زدن پشت سر آدم ها اعتراض داشت. فقط تلفنش رو بر می داشت و می رفت. به همین سادگی ...
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

هکر قلب
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/12/17
ارسالی‌ها
1,519
پسندها
14,825
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
چرا اينقدر سخت " كَنده " ميشيم؟

در خانه ای که پنج سال پیش زندگی می کردم یک اشکال کوچک برقی وجود داشت که وقتی برق آشپزخانه خاموش می شد، ماشین لباسشویی هم خاموش میشد...
در خانه دیگری که یک سال پیش زندگی می کردم ، پشت در ورودی یک جاکلیدی چوبی آویزان بود که وقتی می آمدم داخل کلیدم را داخلش می گذاشتم....

حدود یک سال در این خانه ی فعلی کیسه فریزر را می گذاشتم داخل سومین کشو از کابینت... اینبار حین خرید از فروشگاه کیسه فریزری خریدم که پشتش چسب دوطرفه داشت و چسباندمش یک گوشه به دیوار... برای راحتی استفاده... که راحت کنده شود .... لازم نباشد فکر ‌کنی که کجاست... دنبالش نگردی و هروقت خواستی از پرفراژش به سادگی جدا کنی.‌‌..

تمام این چند روز را قبل از اینکه سراغش بروم اول کشوی سوم را باز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

هکر قلب
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/12/17
ارسالی‌ها
1,519
پسندها
14,825
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
١- اگه میخوای راحت باشی ، کمتر بدون ؛
و اگه میخوای خوشبخت باشی ، بیشتر بخون.

٢- تا پایان کار، از موفقیت در آن ، با کسی صحبت نکن.
٣- قبل از عاشق شدن ،
ابتدا فکر کن ، که آیا طاقت دوری ، جدایی و سختى رو دارى يا نه؟

٤- برای حضور در جلسات ، حتی یک دقيقه هم تأخير نكن.
٥- "سکوت" تنها پاسخی است که اصلا ضرر ندارد.

٦- نصیحت کردن ، فقط زمانی اثر دارد که 2 نفر باشید.( در بين جمع كسى را نصيحت نكن )
٧- در مورد همسر کسی اظهار نظر نکن ،
نه مثبت نه منفی.

٨- نوشیدنی های داخل لیوان و یا فنجان را تا آخر ننوش.
٩- در اختلاف خانوادگی حتی اگر حق با تو است ، شجاع باش و تو از همسرت عذر خواهی کن.

١٠- برای کودکان اسباب بازی های جنگی هدیه نبر.
١١- نه آنقدر کم بخور که ضعیف شوی ،
و نه آنقدر زیاد بخور که مریض...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

هکر قلب
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/12/17
ارسالی‌ها
1,519
پسندها
14,825
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
آورده اند که:
روزی به کریم خان زند گفتند، یک فردی یک هفته است میخواهد شما را ببیند و مدام گریه میکند...

کریم خان آن شخص را به حضور طلبید، ولی آن شخص بشدت گریه میکرد و نمیتوانست حرف بزند. کریم خان گفت : وقتی گریه هایش تمام شد بیاریدش نزد من؛
بعد از ساعت ها گریه کردن شخص ساکت شد و شرف حضور یافت. گفت قربان من کور مادر زاد بودم به زیارت قبر پدر بزرگوار شما رفتم و شفایم را از او گرفتم .

شاه دستور داد سریع چشم های این فرد را کور کنید تا برود دوباره شفایش را بگیرد؛
اطرافیان به شاه گفتند قربان این شفا گرفته پدر شماست. ایشان را به پدرتان ببخشید ...

وکیل الرعایا گفت: پدر من یک دزد بود من نمیدانم قبرش کجاست و من به زور این شمشیر حکمران شدم!!

پدر من چگونه میتواند شفا دهنده باشد؟
اگر متملقین...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

هکر قلب
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/12/17
ارسالی‌ها
1,519
پسندها
14,825
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
اين مذهب چه بده بستانی است كه در اين دنيا يك شاهی روی آن می اندازی و در آخرت كرورها شاهی عوض می‌گيری؟
چه دغل بازی و رشوه‌خواری و حماقتی!
نه، انسانی كه در اميد بهشت و ترس از جهنم است، نمی تواند آزاد باشد.
انسان نمی‌توان پشتيبان آزادی مطلق باشد، چنين آزادی به هرج و مرج رهنمونش می‌گردد.
اگر برای انسان امكان داشت كه با آزادی مطلق به دنيا بيايد، در صورتی كه خواهان خدمتی بر روی زمين بود، اولين وظيفه‌اش محدود كردن آن آزادی بود.


گزارش به خاک یونان
✍ #نیکوس_کازانتزاکیس
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

هکر قلب
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/12/17
ارسالی‌ها
1,519
پسندها
14,825
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
یک داستان جالب از كتاب فارسى دبستان سال ١٣٢٤:

دو برادر مادر پیر و بيماري داشتند .
با خود قرار گذاشتند که يکي خدمت خدا کند و ديگري در خدمت مادر باشد يکي به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگري در خانه ماند و به پرستاري مادر مشغول شد .
چندي نگذشت برادر صومعه نشين مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است ، چرا که او در اختيار مخلوق است و من در خدمت خالق .
همان شب پروردگار را در خواب ديد که وي را خطاب کرد : به حرمت برادرت تو را بخشيدم
برادر صومعه نشين اشک در چشمانش آمد و گفت : يا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر ، چگونه است مرا به حرمت او مي بخشي ، آيا آنچه کرده ام مايه رضاي تو نيست .َ ندا رسيد : آنچه تو مي کني من از آن بي نيازم ولي مادرت از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

هکر قلب
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/12/17
ارسالی‌ها
1,519
پسندها
14,825
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺩﺭﻗﻢ ﻃﻠﺒﻪ ﺑﻮﺩﻡ. ﺑﻌﻠﺖ ﺧﺎﻣﯽ ﻭ ﺑﯽ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃﯽ ﺑﺎ ﺟﺎﻣﻌﻪ، ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺑﻮﺩﻡ که ﻓﻘﻂ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﻢ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ، ﺑﺎﻓﻀﯿﻠﺖ ﺍﺳﺖ. ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﺑﺎ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭ ﺷﺪﻡ، ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﻗﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻏﯿﺮ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ، ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺍﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﯿﻌﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺷﺮﻁ ﺍﺻﻠﯽ می داﻧﺴﺘﻢ، ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺳﻔﺮ ﺑﻪ ﮐﺸﻮﺭﻫﺎﯼ ﻋﺮﺑﯽ، ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﯿﻦ ﺳﺎﯾﺮ ﻓﺮﻗﻪ های ﺍﺳﻼﻣﯽ ﻫﻢ، ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﯾﺎﻓﺖ می شود.
ﭘﺲ ﺍﺯﺳﻔﺮ ﺑﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎ، ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺘﻪ ﻭﺍﻗﻒ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﺭﺑﯿﻦ ﺳﺎﯾﺮ ﺍﺩﯾﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺭﺯﺷﻤﻨﺪ ﻫﺴﺖ، ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﮊﺍﭘﻦ، ﺣﺎﺩﺛﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺭﺥ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ، ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﻣﮑﺎﻥ ﻭ ﻧﮋﺍﺩ ﻭ ﻣﺬﻫﺐ ﻭ ﺭﻧﮓ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺬﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻧﯽ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﺷﻠﻮﻍ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺮﯼ ﺯﺩﻡ. ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺳﺎﮐﻢ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : حسنا(هکرقلب)

حسنا(هکرقلب)

هکر قلب
کاربر سایت
تاریخ ثبت‌نام
27/12/17
ارسالی‌ها
1,519
پسندها
14,825
امتیازها
42,373
مدال‌ها
3
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
یک زندانی در آمریکا از زندان می‌گریزد؛ به ایستگاه راه آهن می رود و سوار یک واگن باری می شود...

درِ واگن به صورت خودکار بسته می شود و قطار به راه می افتد ....

او متوجه می شود که سوار فریزر قطار شده است، روی تکه کاغذی می نویسد :
"این مجازات رفتار های بد من است که باید منجمد شوم!"

وقتی قطار به ایستگاه می رسد، مامورین با جسد او روبرو می شوند، در حالی که فریزر قطار خاموش بوده است!

«ذهن پرقدرت ترین سلاحی است که انسان در اختیار دارد، هر آنچه را که میگوییم، شلیکی است که میتواند در دم کشنده باشد»


#کاترین_پاندر
 
امضا : حسنا(هکرقلب)
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا