کامل شده مجموعه اشعار شیدای شیلایی | soran کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Soran
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 38
  • بازدیدها 2,620
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Soran

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/1/18
ارسالی‌ها
233
پسندها
3,444
امتیازها
16,763
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
بسمه دوست که هرچه هست ازوست
و از دوست هرچه رسد نیکوست…
با یاد آسمان می نویسم،
تا شمارا به آسمانی ببرم
که خیالاتم سازنده آن است…


sheyda.jpg
نویسنده: soran
(شیدای شیلایی: عاشق آسمانی
)

شیلا، نیز نام نهریست در سیستان و بلوچستان
 
آخرین ویرایش
امضا : Soran

Soran

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/1/18
ارسالی‌ها
233
پسندها
3,444
امتیازها
16,763
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
نگـــار


نقاش می شوم که نگارم شوی کمی
نقشی و مطربی و کلامم شوی کمی
می خانه روشن و دل من بهر یارم است
می خانه پیشکش، که نگارم شوی کمی
ساغر چه عاشقانه به من گفت مطربا
نقش تو می شوم که نگارم شوی کمی
من م**س.ت نهضت کلماتش شدم که هیچ
نقاش آن زمین و زمانش شدم کمی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Soran

Soran

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/1/18
ارسالی‌ها
233
پسندها
3,444
امتیازها
16,763
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
آزاد

آزاد می روم، که آزاد بمی رُم
با یاد و خیالی و زنده یاد بمی رُم
آزادیم کم است ولیکن چو کفتری
در چنگ گربگان این دیار بمی رُم
آزادی آن که نیست به بی بندوباریُم
چون بی تو باشمش منی آزاد بمی رُم
 
آخرین ویرایش
امضا : Soran

Soran

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/1/18
ارسالی‌ها
233
پسندها
3,444
امتیازها
16,763
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
تــــو بنگرم

رقاصهٔ وادیِ بَدانم تو بنگرم
عمری است پابه پای بَدانم، تو بنگرم
آری، که درگهت کندش هر مرض شفا
الوصف گویمش که ندانم، تو بنگرم
چون حاجتم رهایی از ترس بودو بد
آوارهٔ میدان مغانم تو بنگرم
شاید که حاجتم تو به حق دانیش هنوز
اما مصیبتی به میان است، تو بنگرم
 
امضا : Soran

Soran

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/1/18
ارسالی‌ها
233
پسندها
3,444
امتیازها
16,763
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
مــــا

ما که عمری چون خیالت خام بودیم
ما کبوتر در ره پرواز بودیم
ما پرستویی مهاجر در ره عشق
ما کلامی در دل صیاد بودیم
ما چو زالی پیل تن بسیار بودیم
ما که آهوی فلاخن ناز بودیم
ما همی زین جمله ها بسیار گفتیم
مطربا، ساغر بده، چون ناز بودیم
 
امضا : Soran

Soran

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/1/18
ارسالی‌ها
233
پسندها
3,444
امتیازها
16,763
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
ساعتی با ما باش


*ساعتی با ما باش!
ساعتی با عاشقان این دیار
ساعتی با دلبران این دو قطبی های ناز،
شاه رگ های دل بی تاب باش
عشق بی معنیست! آری...
ما به هم وابسته ایم
چون کبوتر در ره بادیمو پرها بسته ایم
ما کبوتر های عشقی در ره نوریم! ما!
ایضلاً…راهی که باید رفت را گم کرده ایم…
 
امضا : Soran

Soran

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/1/18
ارسالی‌ها
233
پسندها
3,444
امتیازها
16,763
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
دلا…

آواز سر دهم که من عاشق شدم دلا
مجنون ز این و از طمع جنون شدم دلا
مژده دهم که یار من آن دم که می رسید
با خود مرکب و قلم آورد و سر رسید
گویم که می نوشت چو سِری ز پی نوشت
عاشق نمی شوم مگر از بهر تو دلا
خرسند گشتمش که دلم راز دل سرود
گفتا که عاشقی و بکن و درد دل سرود
 
آخرین ویرایش
امضا : Soran

Soran

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/1/18
ارسالی‌ها
233
پسندها
3,444
امتیازها
16,763
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
آن

قایق که روی آب گذر کرد از آن سرود
قویی سفید بر تن بالش چو آن سرود
مردی به چاله رفته درون کتش چنین-
مرموز چون سیاه لشکری از آن سرود
من «آن» توی تو را به آسمان برم که چون
مجنون «آن» بوم و دلم درد آن سرود
 
امضا : Soran

Soran

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/1/18
ارسالی‌ها
233
پسندها
3,444
امتیازها
16,763
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
مادر…

نه استخاره می کنم، نه جان به لب سپرده ام
ولی ز مهر مادرم، چنان زلال رشته ام_
که دم به ساعتی چو گل، شکفته می شوم ولی
بدون او نمی شوم، چنان نگین عسگری
نگون بمان بدون او، که پرده در جفا بری
 
امضا : Soran

Soran

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/1/18
ارسالی‌ها
233
پسندها
3,444
امتیازها
16,763
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
عین شق

عشق بدون عٙین چنان شَق کند تو را
در وادی خراب پناهت دهد تو را
عشق بدون شٙق چنان عین تو برد
شادی و چشم و محفلی ز روی تو برد
عشقی به نور بین که بماند به روی تو
در محفل نشاط سر آید به سوی تو
عشقی به یاد دار که یادت دهد تورا
عاشق بدون عشق نماند به سر تو را
 
امضا : Soran
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا