روی سایت قهوه هایم شیرین شده| roro nei30 کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع roro nei30
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 23
  • بازدیدها 1,595
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

roro nei30

نویسنده انجمن+ نویسنده ادبیات
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/1/18
ارسالی‌ها
2,612
پسندها
44,241
امتیازها
69,173
مدال‌ها
33
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام اویی که توانا ست




21093



نام دلنوشته : قهوه هایم شیرین شده
نویسنده : roro nei 30
مقدمه:
روزمره های تکراری برایم شیرین می شود
وقتی گوشه ای می نشینی و به افق خیره میشوی و من
به تو...
وقتی تو با تمام زیبایی ات فقط و فقط به من می نگری!
قهوه هایم این روز ها از تلخی در آمده اند
این روز ها دانه های قهوه زندگی ام شیرین شده اند.
و این کافه بازار روز هایم‌ پر شده از انسان های که می ایند قهوه می نوشند و می روند...
قهوه های پرماجرا!

اما تو یک رهگذری نباش که یک قهوه می نوشی و می روی.
 
آخرین ویرایش
امضا : roro nei30

roro nei30

نویسنده انجمن+ نویسنده ادبیات
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/1/18
ارسالی‌ها
2,612
پسندها
44,241
امتیازها
69,173
مدال‌ها
33
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
وقتی که گریه می کنی این را بدان که
شخصی اینجاست که عاشقانه برایت می گرید
برای هر اشکت که به زمین برخورد می کند
زار می زند
گریه می کنی
دنیا برایم تنگ می شود
گریه می کنی
ماه برایم تیره میشود
گریه می کنی
از تمام دنیا سیر می شوم
پس گریه نکن
نگذار که دنیایم پر از سیل شود
تک تک اشک هایت را از زمین شستم و بردم اما
هنوز جایش در کوچه پس کوچه های ذهنم مانده است
 
امضا : roro nei30

roro nei30

نویسنده انجمن+ نویسنده ادبیات
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/1/18
ارسالی‌ها
2,612
پسندها
44,241
امتیازها
69,173
مدال‌ها
33
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
چشمانم پر از قصه هاست
قصه گوی خوب شده ام
آن قدر داستان دارم که خودم هم از آن ها متعجب می شوم
قصه های یک عمر زندگی
قصه ها دلتنگی
قصه های نبودن ها
قصه های هجران
چشمانم پر از قصه است
چرا اشک هایش را گوش نمی دهی؟
 
امضا : roro nei30

roro nei30

نویسنده انجمن+ نویسنده ادبیات
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/1/18
ارسالی‌ها
2,612
پسندها
44,241
امتیازها
69,173
مدال‌ها
33
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
چگونه یک زن می شکند؟
چگونه یک قلب پر از تعشق سرد خواهد شد؟
تعشقی که گرمایش جان سوز و نفس گیر است
مرا مورد عتاب قرار نده
این سوال را نپرس زیرا همه جوابش یکی است
وقتی که توانستی رویایی را بشکنی
می شکنی
وقتی توانستی قلب ویران سازی
ویران می شوی
اما
وقتی توانستی عاشقی کنی و دم نزنی
و درآخر رویایت و قلب ویران شود و بشکند
یخ می بندی
درست مثل شب های سرد کویری بی آب و علف که
تو را در تاریک فرو می برد و غرق می کند
اینک همه پاسخم خلاصه می شود در یک چز
همان چیزی که یک عمر عاشقش بودم
همان چیزی که مخففش توست
اینگونه است که زنی عاشقانه می شکند
 
امضا : roro nei30

roro nei30

نویسنده انجمن+ نویسنده ادبیات
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/1/18
ارسالی‌ها
2,612
پسندها
44,241
امتیازها
69,173
مدال‌ها
33
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
چشم که می سوزد، آن ها را می بندیم
پا که می سوزد، راه نمی رویم
ولی حالا مانده ام
قلب که می سوزد چه کنم؟
این سوال سال هاست
در پس زمینه ذهنم جولان می دهد
قلبم می سوزد
وقتتی که رفتی سوخت و خاکستر شد و سوزشش
تا به حال در تمام پیکرم جریان دارد
چشم را از کار انداختیم
پا را از کار انداختیم
قلب را هم از کار بیندازیم؟
 
امضا : roro nei30

roro nei30

نویسنده انجمن+ نویسنده ادبیات
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/1/18
ارسالی‌ها
2,612
پسندها
44,241
امتیازها
69,173
مدال‌ها
33
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
تو را به چیزی تشبیه نمی کنم
نه نگاهت را به آسمان شب هایم
نه صدایت را به آواز پرندگان
تو از همه این ها سر تری
تو از هر استعاره و تشبیه
مبرا و برتری
تو نه شبیه طنین زندگی ای نه چیزی
تو خود طنین زندگی هستی
که در نبودت
نه زندگی می کنم
نه می میرم
فقط زنده می مانم تا برگردی
 
آخرین ویرایش
امضا : roro nei30

roro nei30

نویسنده انجمن+ نویسنده ادبیات
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/1/18
ارسالی‌ها
2,612
پسندها
44,241
امتیازها
69,173
مدال‌ها
33
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
خسته ام
درست مانند برگ های خزان زده پاییزی
که روزی خسته و دل آزرده از درخت بی رحم و لاابالی شان جدا می شوند
و با تمام توانشان رقصنده در هوا پرواز می کنند تا زیبا ترین صحنه یشان را در یاد زندگی ثبت کنند
و سپس آرام برای همیشه بخوابند
من هم روزی مانند این برگ ها روزی گرمای تو را دیده ام و حالا در فصل سرمایت شوکه ام!
سرانجام من هم آن قدر می رقصم تا زیبا ترین حالتم در ذهنت باقی بماند
برگ های خزان زده غم انگیز ترین حالت این فصل شاعرانه است
ولی همه از کنارشان رد می شوند
لذت می برند
و به عاشقان مانند به من
می خندند!
روزی من به زیبا ترین شکل می روم و توهم حسرت می خوری زندگیم!
 
آخرین ویرایش
امضا : roro nei30

roro nei30

نویسنده انجمن+ نویسنده ادبیات
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/1/18
ارسالی‌ها
2,612
پسندها
44,241
امتیازها
69,173
مدال‌ها
33
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
بغلم کن
آغوش تو گرم ترین نوع بهارست
آغوش تو تنها حصار گریه هایم
تنها حصار خنده هایم است
آغوشت پاک ترین ماه بهارست
آغوش تو فقط مختص من است
نه بوی کهنگی دارد
نه بوی تکرار
نه بوی هوس
فقط و فقط بوی عشق دارد
عشقی که گرم ترین نسیم بهاری زندگی است!
 
امضا : roro nei30

roro nei30

نویسنده انجمن+ نویسنده ادبیات
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/1/18
ارسالی‌ها
2,612
پسندها
44,241
امتیازها
69,173
مدال‌ها
33
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
صدای بلندی می شنوم
صدایی در سوسو های ناامیدی
صدایی در نگاه های این دریا
چگونه می خواهیم عاشقی را شاد کنیم؟
عاشقان همه غم دیده اند
عاشقان این دوران اسمشان باید مانند لیلی و مجنون بر روی دیوار هک شود
در این دوران
نه اعتراف های معشوق هایمان عاشقانه است
نه آغوش ها
و نه ب*س*ه ها!
اینجا عاشق هرکه شوی
خود هم عاشق نیستی چه برسد به معشوقت
عاشقانه های عاشقان واقعی را کم دیدم
نه با گفتن
نه حتی با عمل
با چشمانشان آن ها را دیدم
در گذشته عاشقان واقعی را می ستودند
درست است عذابشان می دادند
اما نامشان را در تاریخ ثبت می کردند
و حالا عاشقانی هستند که فکر نکنم بیشتر از انگشتان دست شوند و همیشه در تاریکی
به معشوقشان نگاه می کنند و نمی توانند کاری بکنند
صدایی می شنوم از نگاه آسمان که می گوید:
«عاشقی در حال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : roro nei30

roro nei30

نویسنده انجمن+ نویسنده ادبیات
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/1/18
ارسالی‌ها
2,612
پسندها
44,241
امتیازها
69,173
مدال‌ها
33
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
می دانی چیست؟
عشق احساسی بود که در دلمان ناشناخته ماند
در هرکجا بود نشناختیمش
در دلمان بود
جلوی چشمان بود
در نی نی چشمانمان بود
در قطره قطره خون رگ هایمان بود!
ولی ما آن را ندیدیم و با اسم ناشناخته
و با حسی غریب
جلوی چشمان پرپر زد
می دانی کی عشق از میان دنیای رنگارنگمان رفت؟
وقتی ما او را در دنیایی خاکستری گذاشتیم و وابستگی را
نه دلبستگی را! وابستگی را عشق نهادیم و
عشقی کع عاشقمان بود را رنجاندیم
اوهم دلشکسته و غمگین
رخت بست و رفت
خوب می دانست که وقتی کسی تورا نمی بیند
هرچه کنی نمی بیند!
 
امضا : roro nei30
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا