روی سایت نوشته‌های روح بیمار| Ailinکاربر انجمن یک رمان

[AiLiN_R]

به نام خدایی که در نزدیکی ماست

نویسنده: (Ailin(R
دلنوشته‌های: روح بیمار
ویراستار: نسترن بانو

مقدمه:
می‌نویسم چون نوشتن بهم آرامش میده؛ مینویسم چون نوشتن تنها راهیه که می‌تونم خودم رو خالی کنم.
خدايا!
تنها می‌دانم که بايد نوشت...
که نوشتن مرا آرام کند.
خدايا ديگر نمی‌دانم چه درست است!
نمی‌دانم که آيا اين هم باز امتحانی است از سويت؟!
خدايا! خدايا!
نمی‌خواهم... ديگر نمی‌توانم...
می‌دانم که تنها خود مقصرم... می‌دانم
خواهم ايستاد، محکم در برابر ناملايمات
اگر خدايا تو را هم نداشتيم، آن وقت چه؟
خدايا! تو اين زمونه همه به فکر خويش‌اند
ديگر قلب‌ها را نمی‌توان شناخت...
محبت‌ها، عشق‌ها، همه و همه خريدنی شدند...
ای کاش!
در آن دورانی که عشق‌ها واقعی و محبت‌ها وفادار بودند
به دنيا آمده بودم!
خدايا...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[AiLiN_R]

روزهای غریبی من و انتظاری

دلتنگی‌های مداوم و بی‌کسی
هر روز با گلوی پاره شده از دل باختگی
و باز من و سکوت و تنهایی و رنج جدایی
کاش می‌شکست این دروازه شهر عاشقی و دلدادگی!
کاش تصویر تو نبود! انتظاری نبود بر سینه! نبود نام تو بر دل!
قربت من رنج دوری توست
و تنهایی من هق هق شبانه‌‌‌‌...

 

[AiLiN_R]

از این دل تنگ هر چه بگی بازم کمه
توی دفتر ثبت دلتنگی‌ها
می‌خوام جمله‌ت رو تموم کنم اما نمیشه
می‌خوام دیگه بس کنم اما انگار
خود دل میگه بگو!
بیشتر از غم من بگو!
بگو برای همگان تا بدانند
دل تنهاترین است!
و این تنهاترین بهترین است!
روزیست که من دیگه نیستم
و شاید این نوش دارویی باشد پس از مرگ دل...​

 

[AiLiN_R]

مردونگی نایاب شد
رفیق چینی شد
عشق المثنی شد
آدم قیمت‌دار شد
نامردی لوکس شد
دروغ مد شد
دیگه الان نباید از کسی بپرسی شیری یا روباه...؟!
باید بپرسی گرگی یا لاشخور...؟!

 

[AiLiN_R]

تنهایی هم چیز خوبیه، هم بد!
خوبه چون خودتی و خودت، خوبه چون می‌تونی لحظاتی که برات شیرین هستن رو بشینی و ساعت‌ها مرور کنی و از غوطه خوردن تو رویات لذت ببری، بی هیچ مزاحمی.
بده چون اگه بهش عادت کردی همه واست آزاردهنده میشن، بده چون دیگه سخته کسی رو دوست داشته باشی... چون لذت تنهایی بیشتر بهت حال میده تا با آدمایی که درکت نمی‌کنن...

 

[AiLiN_R]

راستی
چیکار کنم که این خاکستری که از عشقت مونده رو خاموش کنم تا با هر نسیمی که می‌وزه دوباره جرقه نزنه و گر نگیره؟!
چیکار کنم تا دیگه عاشقت نباشم؟
چیکار کنم تا دوستت نداشته باشم؟
چیکار کنم تا بهت فکر نکنم؟
چیکار کنم تا از ذهنم بیرون بری؟
کاش می‌تونستم یه جوری از حالت باخبر بشم...!
کاش!

 

[AiLiN_R]

می‌دونی؟!
نه تو هیچی نمی‌دونی!
نمی‌دونی تنم خسته، روحم بیماره
نمی‌دونی تا صبح بیدارم... به آرزوهای مردم فکر می‌کنم
منو یادت میاد؟!
نه معلومه که یادت نمیاد...!
معلومه که منو فراموش کردی!
می‌دونی من کیم؟!
من همون جوون غم خوارم...

 

[AiLiN_R]

دخترها همیشه حس‌شان را با موهای‌شان نشان می‌دهند...
حالشان که خوب باشد، موهایشان را رها می‌کنند...
غمگین که باشند، با کش دارش می‌زنند...
با حوصله که باشند، می‌بافند...
عصبانی که باشند، جمع‌شان می‌کنند...
دلشان که بشکند، اولین چیزی که اضافی‌ست موهایشان است...

 

[AiLiN_R]

عاشقم، عاشق کسی که می‌دونم هیچ وقت مال من نمیشه...
عاشق کسی که عاشقی رو بلد نیست...
عاشق کسی که می‌دونم الان، هم قلبش مال یکی دیگه‌ست، هم تنش...
عاشق کسی که هیچ وقت نفهمید عاشقش شدم...
عاشق کسی که احساس نداره...
عاشق کسی که جراتش رو ندارم برم و بهش بگم دوست دارم چون می‌دونم هیچ وقت خودم رو دوست نداره...
با این همه بازم عاشقم...!
با اینکه هیچ وقت بهش نمی‌رسم...!
عشقی که می‌دونم اگه نزدیکش بشم می‌سوزونتم...!

 

[AiLiN_R]

بِهش گـــفتم:
-می‌دونِستی دوســـتت دارَم؟!
گفت:
-می‌دونــســتی عاشـــقِتَم؟!
گفــتــم:
-می‌مونــی پــیــشَم تــا اَبَـــد؟!
گُفــت:
-تا لـــحظِه‌ی مَــرگم...
بِــــهِــــش گُــــفتَم:
اگــه بِـــری مـی‌میـــرَم...
گفــت:
-مَـن جایی نمــیــرم، زنـدگیِ مـن تـــویــی...
اِمروز کـه قَلبَـــم رو شِکست... رفتــم تنـــهایی تیــکه‌هاش رو جمـــع کـــردم... گفتم فَـــدای سَـــرِت، حَـتـــما حواسِـــت نبودِه... امــا وَقــتی سَـــرم رو آوردم بالا، دیــدم داره میـــره... یــادِ "دوســتت دارم" هاشـــ افــتــادَم... یـــهو دیــدم چِـــشمـام خــیــس شد... صِـــداش زدَم... وَلـــی برنَـگــشت... وایســـادم و رَفتَنــش رو نگاه کــردم...
سردیِ دستــام کلافَم می‌کَرد... سَـــرم گیــج...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.