روی سایت دلنوشته احساس بی قرار من | mahdiye.ahm کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Zoha

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
9/7/18
ارسالی‌ها
24
پسندها
43
امتیازها
40
سن
22
سطح
0
 
  • #11
تو نه ماهی،نه آسمان و نه عشق
تو تنها، تو هستی که نه می توان مجازی برایت آورد
و نه استعاره ای ازت گرفت...
تو فقط کنایه ای هستی از خودت...
 

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,562
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
دلم میخواهد همه چیز بر وقف مراد دلت باشد اما این دنیای لعنتی خبره بودنش را که میتواند ظالمانه با احساس ما بازی کند تشان میدهد
خیلی حرفه ای عمل میکند بی آنکه بفهمم تو رفتی و مرا در حسرت دوباره دیدن چشمان خودت گذاشتی
نامردانه مراد دلم را تادیده گرفت نامرد تو را کامل از من گرفت
ناجوانمردانه دلم را فقط از تو پر کردو تو را برد و زیر پای مرا خالی کرد آه ای خدا دلم میخواهد حال که باز هم پیش من نیست
همه چی بر وقف مراد دلش باشد
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,562
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
زمانیکه داد میزدی عاشقتم روانی و دبوونه وقتی مرا صاحب قلبت میخواندی چطور توانستی مرا آواره کنی من تمام عمر خود را به قلب تو آورده بودم اما تو مرا در کوچه های بی کسی و تنهایی دل خود رها کردی و رفتی
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,562
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
اری لحظه باز هم میگذرند و تو همچنان کناره مفشوقه ی جدید خودت مانده ای
مرا یادت هست؟ مرا به خاطر می آوردی
ترس دارم از روزی که بی هوا بدون اینکه باخبر باشم بازی روزگار مرا جلوی تو قرار دهد
میترسم که مرا نشناسی و یا با معشوقه خود سرگرم باشی
قول میدهی؟ فقط یک قول به این دل ناآرامم میدهی؟
اگر مرا دیدی حتی اگر نشناختی اصلا چرا من خوب تو که مرا نمی شناسی
قول بده از امروز چشمت به هرغریبه ای افتاد فقط بدون حرف یک لبخند بزنی شاید ....که شاید ......
میان آن غریبه ها من از کنارت عبور کنم و با لبخندت دوباره جان بگیرم
قول بده هیچ نگی بگذار لبخندت کنار خاطراتم بماند
هیچ نگو
 
آخرین ویرایش
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,562
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
من نمیدانم این هارا میخوانی یا نه
نمیدانم اصلا مرا یادت هست یا نه
نمیدانم مرا به عنوان چه یادت هست!
به عنوان دختر بچه ی عاشق
یا دختر زود باور
یا شاید با غرور و ابخند محبوبت که همیشه گوشه لبت هست برای معشوقه ات تعریف میکنی که غرور دخترکی را که همه از مغرور بودن و جدی بودنش حرف میزدند له کردی
شاید تعریف کردی چگونه مرا عاشق کردی و رفتی
شاید بگویی لیاقت عشقت را نداشتم
شاید بگویی ان چیزی که میخواستی نباشم
ولی میدانم روزی میرسد که من کابوس شبانه ات میشوم
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,562
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
دوزی میرسد که من کابوس شبانه ات میشوم
میدانی آن شب دیگر نمیخندم حتی اشک هم نمیریزم
فقط استوار باهمان نگاه روز اولم که تو را هیچ نمیخواستم نگاهت میکنم
هیچ نمیگویم هیچ حتی اگه بگویی برو نمیروم
حتی اگر در خیالت هم برای رنجاندنم به فکر معشوقه ات باشی
بازهم من فقط نگاهت میکنم تا جواب بگیرم
تا نگویی دلیل رفتنت و یا نگویی دلیل نابودکردن مرا من نمیروم
چه خیال خامی چه دل بزرگی چه عاشقی هستم من که حتی راضیم در خیالت به بهانه های مختلف تو را نگاه کنم
 
آخرین ویرایش
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,562
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
سرم درد میکند برای غیرتی شدنت دوست دارم دوباره غیرتت را قلقلک دهم تا ببینم باز هم روی من غیرت داری باز هم چشمانت برای من قرمز میشود
من نمیدانم چرا دلم، این احساس بیقرار من میگوید تو بازمیگردی ولی می ترسم حراس دارم
که اگر برگشتی تنها باشی ای کاش
ای کاش....
این توشته ها به تو میرسید
ای کاش این خط های پررنگ احساس را میخواندی
تا بفهمی من عاشقتر از آنم که تو میدانی
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,562
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
میتوانی مرا تصور کنی ؟؟؟؟؟؟
با لباسهای خاکی و چشمانی قرمز که از سوزش دائم با دست مالش میدم گوشه ی پلکهایم را
در کنار خیابان در حال قدم زدن هستم نفر به نفر میبینم تا شاید دوباره تو را در خیابان پیدا کردم
این تصور نادرست است....
من منتظرت هستم در خیابان به دنبالت میگردم اما .....
شاید خاکی و ژولیده ولی همچنان و باغرور قدم برمیدارم
هنوز هم عادتم را ترک نکردم اشکهایم را فقط بالشتم دیده اند
من هنوز غرورم را حفظ کرده ام
 
آخرین ویرایش
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,562
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
ساقی ام امشب به می خانه نرفت
بست نشستم پشت در تا کی بیاید مرد شب
ساقیه بی فکر رفت و پشت در جا مانده ام
حال زارم سر من لو داد ؛بس
این چنین در دل بگفتم با خودم:
آن که عاشق بود و رفت!
جمع کردم فکر خود رفتم پی می خاریم
 
امضا : مهدیه احمدی

مهدیه احمدی

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
23/6/18
ارسالی‌ها
2,701
پسندها
50,562
امتیازها
66,873
مدال‌ها
42
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
تو نه آنی که دلم پی دیدار تو باشد
تو فقط لحظه ی زیبای هنرمندی هستی که دلم......
لخظه ها را به خیال دل تو، سپری خواهم کرد
 
امضا : مهدیه احمدی
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا