روی سایت دلنوشته های یک دل تنها | linda.b147 کاربر انجمن یک رمان

[Lindaw]

خار هاي گل من

ذره ذره مي روند داخل قلب كوچكت

و مي تركد حباب هاي محبت

و آشكار مي شود راز قلبت

و تنها ميشود گل كوچك من

از دوري دل تو...

 

[Lindaw]

من مردم در لحظه ها در خاموشي ها

من تنها شدم در ترس ها در شكست ها

من گريستم در دوري ها در سكوت ها

و ماندم تنها

در ابر هايي چون دوري

قطره هايي كه مي آيند چون سكوت

بر روي زمين تنهايي

و خاطره هايم

حك مي شوند بر روي دل سنگم

و من نمي توانم فراموش كنم

غم را

در پستوي غبار آلود اين خاطرهااا

 

[Lindaw]

عشق را بياب در زلالي اب

عشق را زمزمه كن در لابه لاي خوشه هاي گندم

عشق رابپرور در خاك محبت

عشق را لمس كن در لطافت گلبرگ

عشق را ببخش به دل هاي بي كس

عشق را گدايي نكن پيدا كن

در نور خدا

عشق را جاودانه كن در دلت

تا نچشي طمع خيانت

عشق را دوست بدار ..

 

[Lindaw]

گريه نكن ماه من
تنهايي هر چند سخت مي گذرد
غصه نخور ماه من
عشق باز مي گردد
پريشان نباش ماه من
دل ، تنگ خواهد شد
اما نمي گذارم در ظلمت غم بسوزد
نمي گذارم پر كشد ذره هاي محبت از اين دل
تا ابد همراهش هستم
حتي اگر مانند ديگران فراموش كند مرا
مني خود فارغم از محبت دنيا ...

 

[Lindaw]

من منفحص عشقم
تو به دنبال چه میگردی؟
من که از عشق جز بیتابی چیزی ندیدم
تو چه پیدا کردی؟
من که آواره ی دشت و بیابان شده ام از دوری یار
تو سر به کدامین بیابان زده ای؟
خسته مشو از تفحص عشق
کرت تو نیز می شود این عاشقی
بلیات می آورد بر سرت این دلدادگی
ولی تو تحمل کن ای عاشق غازی

منفحص:جست و جو کننذه
تفحص:جست و جو
کرت:نوبت
بلیات:بلاها
کرت:نوبت
غازی:جنگجوی در راه خدا

 

[Lindaw]

آن ور اب
یک دل شکسته
یک دل مرده
که فرارا کرده است بی تو
از زیر نگاه های ترحم بار
از زیر حرف های سرزنش وار
آن ور اب
یک دل شکسته بود
یک دل مرده بود
که بی تو غرق شد و رفت ته دریا....

 

[Lindaw]

توی کوچه های غربت
توی نم نم بارون
توی تنهایی قاصدک
نگام دنبال تو
نگام دنبال دست های گرمت
نگام دنبال چشمای عاشقت
نگام دنبال اون روزا
که توی کوچه های عاشقی
توی نم نم بارون
توی خوشحالی قاصدک
نگام خیره به تو
اما حالا چی؟
حالا که
دلم می لرزه
وقتی میبینه تنهای تنهاست
حالا که
گریه تنهایی مهمونه چشمامه
حالا چی؟
حالا که تنهام گذاشتی
توی ظلمت ولم کردی
به کجا پر بکشم؟
به اسمون خدا؟
اونجا که سالهاست
از نگاه من تیره و تاره
حالا چی ؟ای یار بی وفا.....

 

[Lindaw]

ما که زندگی را باختیم
عشق را به دیگران سپردیم
ما که در حسرت و بی کسی
کسی جز خدا ندیدم
ما که چشمانمان گرفته رنگ غم
ما که دل هایمان پر شده ازستاره های غربت
ما که از محبت دم نزدیم
ما که دست نوازش طلب نکردیم
پس چرا چنین شده این روزگار
پس چرا خبری نیس از ردپای یار...

 

[Lindaw]

چرا ناراحتي از گريه ي من
چشمهايت را ببند نبين اين غصه هارا
دردناك است نه؟
نترس تمام ميشود خشك مي شود روزي
همه ي اين اشك ها
و مي ماند دل تنگي...

 

[Lindaw]

من حوصلم سررفته
دلم خيلي وقته كه تنگه
از دوري تو همه ي ماهي تنگا مرده
از پريشوني من همه برگا ريخته
اين دل ديونه نمي دونه به كجا پر بكشه
به كدوم ابادي سر بزنه
برگرد و دل رو خوش كن
خوش به صداي نجواي خودت كن..