دوئل ‏FATEME078‏ و ‏‎ ‎photographer‎

  • نویسنده موضوع ASIL
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 9
  • بازدیدها 990
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ASIL

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
4/4/17
ارسالی‌ها
1,535
پسندها
7,820
امتیازها
33,973
مدال‌ها
19
سن
22
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
‎سلام دوستان!
سالن دوئل هاگوارتز رسما افتتاح شد!
اولین دوئل کننده های ما، ‏FATEME078‏ و ‎photographer‎‏ عزیز هستن که قراره با یک دیگر به رقابت بپردازن!
دوباره اعلام میکنم که هر داستان کوتاه، امتیازی از 15 تا 30 رو به نویسندش میده!
‎مدیریت مدرسه جادوگری هاگوارتز‎
 
امضا : ASIL

ASIL

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
4/4/17
ارسالی‌ها
1,535
پسندها
7,820
امتیازها
33,973
مدال‌ها
19
سن
22
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
همه جا، جز رینگ دوئل تاریک است. با ورود فاطمه و دل آرام، هیاهویی به پا می شود، بیا و ببین!
همه دست زنان، جیغ می زنند و هورا می کشند.
انتظار پرتاب گل نداشته باشید! از جامعه بی نزاکت جادوگرها، فقط گوجه و پیاز انتظار می رود!
دل آرام آن قدر خشمگین است که از بینی جرقه بیرون می زند و فاطمه با نگاهش می گوید: " یه قدم به من نزدیک بشی خونت پای خودت!"
دل آرام ردای بلند و درب و داغانش را به گوشه رینگ پرت می کند. یک تیشرت بلند و شلوار جین به تن دارد.
در سوی دیگر، فاطمه ترجیح می دهد ردا پوش دوئل کند.
آسیل با همان شلوار شش جیب و تی شرت رنگ و رو رفته معروفش ایستاده و سوت گوش خراشش را در دست دارد.
موهایش را خرگوشی بسته که او را شبیه منگل ها کرده است. دستانش را بالا می برد و انگار که خودش بخواهد دوئل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ASIL

امید جمشیدی

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
18/8/17
ارسالی‌ها
7
پسندها
87
امتیازها
565
سن
25
سطح
0
 
  • #3
گراندیل با حالتی مغرور وارد محل دوئل شد.انگار نه انگار، که تا همین دیروز توان بالا کشیدن داغمش را نداشت! یک سِمَت ساده، با آدم های بی ظرفیت، چه ها که نمی کند!!
با صدای تو دماغیش، که آدم را یاد خرناس گراز می انداخت، گفت:

قانون رو که بلدید! همدیگه رو نکشید، والا می فرستنتون آزکابان!

FATEME078با خودش فکر کرد؛ بد نیست بعد از اینکه به حساب گریفندوریِ رقیبش رسید، درسی هم به گراندیل بدهد! کسی حق ندارد خود را از اسلیترین ها بالا تر بداند!

صدای تشویق های اسلیترین و گریفندور ها، در هم آمیخته میشد و ترکیبی شبیه به«اسلفندور»را بوجود می آورد!

گراندیل دماغش را باآستین قرمز رنگ پاک کرد. گودریک گریفندورِ بیچاره، اگر می دانست که کلاه گروهبندی،این موجود چندش آور را برای گروه گریفندور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : امید جمشیدی

FERESHTE.R

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
26/4/17
ارسالی‌ها
9
پسندها
190
امتیازها
1,065
مدال‌ها
3
سن
28
سطح
2
 
  • #4
با ورود دل ارام و فاطمه، هیاهویی به پا شد که نگو!سمت راست سالن نام دل ارام و سمت چپ نام فاطمه را فریاد می زدند. اما فرشته ساکت و آرام گوشه ای نشسته بود و با نگاهی عاقل اندر سفیه به تماشاگران که قصد خودنمایی داشتند نگاه می کرد. مردی از آن بالا فریاد زد:
-فاطمه تو می تونی!
بالاخره فرشته، داور تنبل مسابقه رضایت داد از جایش بلند شود بلکه دوئل را آغاز کند. دستی به لباس گشاد و پاره پوره اش کشید و با نهایت قدرت در سوت درون دستش فوت کرد بلکه تماشاگران وراج سکوت اختیار کنند! اما فایده ای نداشت. همهمه ای به پا بود! فرشته بار دیگر این کار را تکرار کرد اما باز هم ساکت نشدند. چشم هایش را در حدقه چرخاند و با خواندن ورد مخصوص، دهان تماشاگران به هم دوخته شد و سکوتی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : FERESHTE.R

Najva❁

نویسنده برتر
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/4/17
ارسالی‌ها
3,271
پسندها
36,651
امتیازها
69,173
مدال‌ها
40
سن
21
سطح
33
 
  • #5
فاطمه، با ردای سبز رنگش، وارد سالن دوئل شد و در جایش ایستاد. دستی به ردایش کشید و زیر لب گفت:
- حالا چی‌ می‌شد اگه ردامون آبی رنگ می‌شد؟! ای بابا!
سرو صداهای تماشاچیان، باعث شد دست به سینه سرش را بلند کند و به همهمه‌شان چشم بدوزد.
گندم، درحالی که سرش در دوربینش بود، مقابل فاطمه ایستاد. حواسش به اطراف نبود و غرق کارش بود.
فاطمه دستانش را به کمر گرفت و پوزخندی زد.
تماشاچیان اما، انگار اصلا آن دو‌برایشان مهم نبود. فقط در پی ثابت کردن برتری گروه‌ خودشان بودند.
بالاخره آسیه، داور مسابقه، با موهای ژولیده و چند کتابی که در دست داشت سر رسید. عینکش را راست و ریست کرد و کارت شناسایی‌ای سمت چپ سینه‌اش، که نوشته بود ”داور دوئل هاگوارتز - تازه وارد“ را محکم کرد.
سپس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Najva❁

Mahan_pat

کاربر برتر
کاربر برتر
تاریخ ثبت‌نام
23/5/17
ارسالی‌ها
595
پسندها
1,700
امتیازها
17,973
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • #6
نگاه خیره به رو به رو بود هیاهوی گریفیندوری ها و اسلیترینی ها باعث میشد صدایی را نتوان تشخیص داد صدای بلند پروفسور منو به خودم اورد به فاطمه که با پوزخند پر غروری به دل ارام خیره شده بود نگاه کردم ردای سبز به همه ما اسلیترینی ها انرژی میداد با یک دست ردای سبز رو به عقب راند چوب دستی بلوطی اش را بیرون کشید و نرم در دست گرفت
در ان سوی میدان دل ارام با ردای قرمز استرس در چشمانش موج میزد ماچ بلاد احمق موهای سرخش را با دست به عقب داد چوب دستی را با لرز در دست گرفت با این حرکت فاطمه پوزخند غلیظی زد چوب دستی را محکم فشرد و دستش را به نشانه تهدید بالا اورد و فریاد زد : به نظرت یه گریفندوری ترسو میتونه حتی یکی از ما رو شکست بده ؟چوب دستی را نشانه رفت گفت انصراف بده تا از زندگیت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Mahan_pat

A.R دخترآتش

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
3/6/17
ارسالی‌ها
601
پسندها
3,111
امتیازها
21,173
مدال‌ها
8
سطح
11
 
  • #7
هیاهوی تماشاگران با ورود دوئل کنندگان چند برابر شد.
فاطمه با ردای سبز گرون قیمت و دل ارام با ردای‌ قرمز دست دوم روبروی هم قرار گرفتند.فریاد اسلیترینی ها همراه با تمسخر و فریاد گریفندوری ها با تمام شجاعت.
آسیل هم سوار بر جاروی پرنده،نزدیک به سقف پرواز می کرد و با ابروهای پرپشت و نامرتب اش اخمی کرده و پوزخندی به لب داشت.برای ساکت کردن گروه ها چند بار درون سوت دمید اما بی فایده بود .لحظه شماری‌می کرد تا این دوئل تمام شود و به اتاق برود و با خیال آسوده چرتی بزند.بنابراین با سرعت زیاد فاصله رو با کله های افراد کم و نفری یک پس گردنی تحویلشان داد و اینچنین شد که سکوت حکم فرما شد.
آسیل: ببینین چی میگم.هرکاری عشقتون میکشه انجام بدین ولی اگه طرف مقابلتون رو بفرستین سینه قبرستون شک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : A.R دخترآتش

*AFSOON*

نویسنده انجمن + مدیر بازنشسته
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
16/7/17
ارسالی‌ها
687
پسندها
8,068
امتیازها
24,973
مدال‌ها
22
سن
18
سطح
12
 
  • #8

به نام خدا

جمعیت وقتی هیاهو کردند که آسیل، داور معروف و مشهور دوئل، وارد صحنه شد. شلواری تنگ از چرم قهوه ای و کتی تنگ تر، از چرم سیاه، به همراه تیشرت سیاه رنگ با نوشته ی " من یک دامبلدورم." به تن داشت. موهای نسبتا بلند و سیاهش، روی چشمانش ریخته بود و با آن رژلب و سایه ی پشت چشم سیاه رنگ، بیشتر به خوانندگان جاز شباهت داشت.

سوت بزرگ و شیپور مانندش را در دست گرفت و با دمیدن در آن، دانش آموزان جادوگر را ساکت کرد. با صدایی که سعی می کرد تمام جذبه اش را در آن بپاشاند، گفت: دانش آموزان و رفاقای شفیق هاگوارتز جادویی. امروز اینجا جمع شدیم تا...

حرفش با صدای بلند یک اسلیترینی قطع شد: جمع شدیم تا به ریش نداشته ی گریفیندوری ها بخندیم.

قهقه ی اسلیترینی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *AFSOON*

MORTAL

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
65
پسندها
1,695
امتیازها
11,503
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • #9
ورودی های دوئل کنندگان باز شد و هر دو دوئل کننده وارد میدان پر از هیاهو و دودگرفته شدند!
صدای اسلیترین ها و گریفیندور ها در هم آمیخته شده بود و دو گروه دیگر در سکوت کامل یا با چشمان ریز شاهد میدان دوئل بودند و یا خود را با کارهای دیگر سرگرم کردند! در این بین اگر دعواهای هم تیمی های دوئل کنندگان را نادید بگیریم که با فحش های آبدار خود همدیگر را مستفیض می کردند و یا گیس و گیس کشی های دخترانه اشان را نادیده گرفت، میدان دوئل آماده بود!
همانجور که آسیه همچون آسیابانی با تند صحبت کردنش که معلوم نبود چگونه آنقدر سریع صحبت های تکراری اش را برای چندمین تکرار می کند، اسلیترین بی حوصله ی وسط میدان، آدامس گریفیندور تنبل که باعث شده بود دهانش را اندازه ی تمساح و چه بسا بیشتر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : MORTAL

PaRIsA-R

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
475
پسندها
2,809
امتیازها
26,473
مدال‌ها
16
سطح
12
 
  • #10
آسیل با اون لباس های زشتش که واقعا نیاز به شستشو داره واره رینگ میشه با صدای گوش نوازی که اصلا به این داور بد جنس نمیاد میگه:این یه دعوای دخترونه نیست یه دوئله جدی باشین.
اون طرف فاطمه که اصلا آسیل بد بخت را آدم حساب نکرد و همون‌طور مشغول سوهان کشیدن ناخن های بلندش که ادمو یاد گربه می داخت بود و اون طرفم دل آرام بی حوصله به آسیل نگاه می کرد کسی هست توی هاگوارتز آسیل رو آدم حساب کنه؟؟!
قبل از زدن سوت آسیل برگشت طرف فاطمه که هنوزم مشغول سوهان کشیدن بود گفت:مثله گربه حمله نکنی طرف بچه ی مردم همینجوری خواستگار نداره تو بدترش نکن.
دل آرام و فاطمه با اون چشمای چپشون چپ چپ طرف آسیل نگاه کردن آسیل با یه لبخند فیها خالدون سوز سوت رو زد این یعنی اعلام دوئل.
دل آرام با یه لبخند بد جنس به فاطمه نگاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : PaRIsA-R
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا