همگانی دفتر اشعار کاربران یک رمان

ISET1

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/7/17
ارسالی‌ها
3,867
پسندها
14,689
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
[ به نام خدا ]

سلام و درود خدمت شما کاربران عزیز؛
در این تاپیك می‌توانید اشعار خودتان را به اشتراك بگذارید.
 

ISET1

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
13/7/17
ارسالی‌ها
3,867
پسندها
14,689
امتیازها
61,873
مدال‌ها
19
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
یک دل و این همه غم چرا نصیب من شد

یک یار بی محبت چرا حبیب من شد

رسم زمونه اینه عاقبتش چنینه

هر چی بچرخد دنیا قسمت من همینه

می دونم خوب می دونم تلاش من بی ثمره

این همه اشک اه من بی اثره

با رقیبم شب و روزش به خوبی می گذره

زین همه سوز دل من بی خبره
 

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • #3
آشنای راه دور

با توام ای مهربان ! سنگ صبورم میشوی؟
آفتاب عالم تاب روزم میشوی؟

من تو را چون کوه مقاوم دیده ام
برگ گل بر راه عبورم میشوی؟

ای غریب باوفای خسته ام
در ره عشق شوق و شورم میشوی؟

در میان این همه آشنای ناآشنا ؛
تو غریبه آشنای راه دورم میشوی؟

با تو بی پرده همی گویم سخن ای نازنین
سرخی رنگ غروبم میشوی؟

با تو هستم خالق شعرهای من !
نور این چشمان کورم میشوی؟

زینب میشی

برگرفته از کتاب طلوع نازنین
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • #4
فرق

فرق است میان دل من تا دل تو
کاش بدانی !

تنگ است دلم در غم دیدار تو
ای کاش بدانی !

حرفی که میان من و تو فاصله انداخت
یک شوخی محض بود

ای کاش بدانی !

رفتی و چرا یاد نکردی ز یادم؟
تو بی خبر از حال من و چه پریشان منم

ای کاش بدانی !

روزهاست که از صحبت تو دست کشیدم
در آتش دلتنگی چه میسوزم و

ای کاش بدانی !

فرق است میان دل من تا دل تو
ای هی و هیهات !

هرگز نرسد قلب تو بر قلب من و حس من
ای کاش بدانی !

زینب میشی

کتاب طلوع نازنین
 
آخرین ویرایش
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • #5
شبیه بچه

با تو که حرف میزنم ؛ شبیه بچه میشوم
دلم پر از حرف و خودم پر از بهانه میشوم

تا تو به حرف دل من گوش فرا میدهی ؛
مرا به اوج برده و بال و پرم میدهی

گاه که سرکش و پُرم ز هر بهانه ی عجیب
فقط تو میدهی مرا آرامشی پاک و نجیب

ای مهربانِ نازنین ! با تو چه خوب میشوم
با تو ز هر بهانه خالی و دوباره زنده میشوم

ای گل ناز مهربان ! باش بخاطر دلم
تا به تو من بنازم و بگم که با تو زنده ام

زینب میشی

کتاب طلوع نازنین
 
امضا : زینب میشی

zeinab z

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
24/6/17
ارسالی‌ها
740
پسندها
8,889
امتیازها
31,973
مدال‌ها
17
سن
23
سطح
15
 
  • #6
باران


باران میبارد و من حس غریبی دارم
حس یاری که مرا میخواند
که کنارت هستم
با نوایی غمگین
در برم میگیرد

یک بغض مزاحم میهمان ناخوانده شده

نفسم میگیرد
بغضم میشکند
به خودم می آیم
باز هم تنهایی


zeinab z
مجموعه اشعار غم های نهان
 
امضا : zeinab z

zeinab z

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
24/6/17
ارسالی‌ها
740
پسندها
8,889
امتیازها
31,973
مدال‌ها
17
سن
23
سطح
15
 
  • #7
شادی


چه گویم که دلم شاد شود

هیچ چیز این دلِ بی تاب را شاد نخواهد ساخت

میخندمو

میخندمو

میخندم

اما که میداند، که در این قلب دردناک چه میگذرد

که میداند؟


zeinab z

مجموعه اشعار غم های نهان
 
امضا : zeinab z

zeinab z

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
24/6/17
ارسالی‌ها
740
پسندها
8,889
امتیازها
31,973
مدال‌ها
17
سن
23
سطح
15
 
  • #8
بغضِ در سینه


خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من

آهِ جانسوزم رِسانده جان به لب

باز لبخند

باز لبخند

بغضِ در سینه؟؟

خرابست حال من

رحمی به حالم کن

تو میدانی غمم در سینه پنهان است

غم پنهان با که گویم

کز چه گویم

تا که آرام گیرد

بغضِ در سینه ام


zeinab z
مجموعه اشعار غم های نهان
 
امضا : zeinab z

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • #9
نجابت تو

تو پر از نجابتی ؛ آیینه ای ؛ صافی و صادق
تو پر از متانتی ؛ خوبی و پر شوری و عاشق

تو عزیز و مهربانی چه متین و باوقاری
تو شریف و پاکی اما ؛ چه غریب و بی قراری !

تو به مانند ستاره میدرخشی در شب من
تو همان دوای دردی به شفای هر تب من

تو مقدسی برایم چو خدای معبدی دور
تو بمان درون قلبم ز همین فاصله ی دور

زینب میشی

برگرفته از کتاب طلوع نازنین
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
31/3/17
ارسالی‌ها
2,008
پسندها
17,324
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
سطح
24
 
  • #10
در سرنوشت

رفتنت سهم دلِ تنهایم نبود
این چنین پیشانی نوشت درتقدیرم نبود

از چه این روز را رقم در روزگار من زدی؟
از چه تنهایی چنین در سرنوشتم جا زدی؟

با تو شبهایم به رنگ روز بود
با تو قلبم خانه ی امید بود

من بدون تو چه سازم با غم این سرنوشت؟
این چنین بخت سیاه را چه کسی بر من نوشت؟

این پریشان حالی بعد از او ز یادم رفته بود !
این همه آشفتگی و بی کسی یادم نبود !

بی تو سهمی از بهار سبز نخواهم داشت باز
بی تو قلبی پر ز مهرم نیست باز

حال با رفتنت داغ قلبم نو شده است
گویی عاشق بودم ؛ عشقم ز کنارم رفته است !

زینب میشی

کتاب طلوع نازنین
 
آخرین ویرایش
امضا : زینب میشی

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 1)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا