شاعر‌پارسی اشعار مظاهر مصفا

  • نویسنده موضوع Hilary
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 8
  • بازدیدها 707
  • کاربران تگ شده هیچ

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
شعر نخست :

هنوز آن چشم شهلا یادم آید
هنوز آن روی زیبا یادم آید

هنوز آن لعل خندان نگه سوز
هنوز آن چشم گویا یادم آید

هنوز آن ژاله ها کانشب فشاندی
ز چشم م**س.ت شهلا ، یادم آید

که من نوشیدمت اشک و تو گفتی :
بنوش آری گوارا،یادم آید

هنوز آن شب که سر بر دامن من
نهاده بودی آنجا ، یادم آیـد

هنوز آن شب که افشاندی برویم
دو زلف غالیه سا یادم آیــد

هنوز آن شب که میبوییدمت موی
چنان شب بوی بویا ، یادم آید

هنوز آن شب که میگفتی : مبادا
فــراموشم کنی ها ! یادم آید

هنوز آن شب که می گفتم : جوانی
تو می گفتی : دریغا ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
شعر دوم :


مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ

جان از نتاج هرگز تن از تبار هیچ


از شهر بی کرانه ی هرگز رسیده ام

تا رخت خویش باز کنم در دیار هیچ


از کوره راه هرگز و هیچم مسافری

در دست خون هرگز و در پای خار هیچ


در دل امید سرد و به سر آرزوی خام

در دیده اشک شاید و بر دوش بار هیچ


در کام حرف بوک و به لب قصّه ی مگر

بر جبهه نقش کاش و به چهره نگار هیچ


دنبال آب زندگی از چشمه سار مرگ

جویای نخل مردمی از جویبار هیچ


دست از کنار شسته نشسته میان موج

پا بر سر جهان زده سر در کنار هیچ


اصلی گسسته مانده تهی از امید وصل

فرعی شکسته گشته پر از برگ و بار هیچ


خون ریخته ز دیده شب و روز و ماه و سال

در پای شغل هرگز و در راه کار هیچ


دیوانه ی خردور و فرزانه ی جهول

عقل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

Hilary

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
2/4/17
ارسالی‌ها
2,253
پسندها
1,120
امتیازها
16,273
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
شعر سوم :



آه و دریغا که چرخ پیر مرا کشت

گردش گردونک حقیر مرا کشت


دهر زبونی پسند چون که نکردم

بندگی خواجه و امیر، مرا کشت


دید که مردیم هست و فحلی و رادی

سعتری چرخ زن پذیر مرا کشت


تیغ جوانمردکُش کشید و بسی جست

دید کسی نیست ناگزیر مرا کشت


گفتم بالله گناه نیست مرا گفت

هست و چو گرگ بهانه گیر مرا کشت


با همه بینایی ام به گردش گیتی

گیتی بی دیده ی ضریر مرا کشت


کشتی عمرم میان بحر حوادث

بسکه زبر گشت و گشت زیر مرا کشت


خست مرا رنج لیک زود مرا خست

کشت مرا درد لیک دیر مرا کشت


غصه ی امروز روز و بیم ز فردا

خاطره های دی و پریر مرا کشت


آخر صفرا به سر برآمد و آخر

زردی رخسار چون زریر مرا کشت


آه که در این زمان روبه پرور

سرکشی طبع همچو شیر مرا کشت


وای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Hilary

FarshadR

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/12/17
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
سطح
0
 
  • #4
هنوز آن چشم شهلا یادم آید

هنوز آن روی زیبا یادم آید



هنوز آن لعل خندان نگه سوز

هنوز آن چشم گویا یادم آید



هنوز آن ژاله ها کانشب فشاندی

ز چشم م**س.ت شهلا ، یادم آید



که من نوشیدمت اشک و تو گفتی :

بنوش آری گوارا،یادم آید



هنوز آن شب که سر بر دامن من

نهاده بودی آنجا ، یادم آیـد



هنوز آن شب که افشاندی برویم

دو زلف غالیه سا یادم آیــد



هنوز آن شب که میبوییدمت موی

چنان شب بوی بویا ، یادم آید



هنوز آن شب که میگفتی : مبادا

فــراموشم کنی ها ! یادم آید



هنوز آن شب که می گفتم : جوانی

تو می گفتی : دریغا ! یادم آید



سخن می گفتمت تا از جداىیی

تو می گفتی : مبادا ! یادم آید



همی افشردمت در پیکر خویش

بر و دوش فریبا یادم آید



همی افکندمت در چشم پر ناز

نگاه پر تمنا یادم آید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

FarshadR

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/12/17
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
سطح
0
 
  • #5
منت گیسوی ، بر رخ می فشاندم

تو می گفتی : خدایا ! یادم آید



هنوز آن روزها که امید دیدار

می افکندی به فردا یادم آید



که می گفتی چو می رفتم ز سویت :

مرو یا زود باز آ ، یادم آید



که می گفتم چو می رفتی ز سویم :

مرو ، باز آ خدا را یادم آید



که می پرسید در پایان هر هجر

لبت حال لب ما یادم آید



هنوز آن دست در دست تو گشتن

به باغ و دشت و صحرا یادم آمد



قرار و وعده و سوگند و پیمان

فراموشت شد ، اما یادم آمد



حساب سال و ماهم نیست اما

گرفتار توام تا یادم آید
 

FarshadR

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/12/17
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
سطح
0
 
  • #6
مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ

جان از نتاج هرگز تن از تبار هیچ



از شهر بی کرانه ی هرگز رسیده ام

تا رخت خویش باز کنم در دیار هیچ



از کوره راه هرگز و هیچم مسافری

در دست خون هرگز و در پای خار هیچ



در دل امید سرد و به سر آرزوی خام

در دیده اشک شاید و بر دوش بار هیچ



در کام حرف بوک و به لب قصّه ی مگر

بر جبهه نقش کاش و به چهره نگار هیچ



دنبال آب زندگی از چشمه سار مرگ

جویای نخل مردمی از جویبار هیچ



دست از کنار شسته نشسته میان موج

پا بر سر جهان زده سر در کنار هیچ



اصلی گسسته مانده تهی از امید وصل

فرعی شکسته گشته پر از برگ و بار هیچ



خون ریخته ز دیده شب و روز و ماه و سال

در پای شغل هرگز و در راه کار هیچ



دیوانه ی خردور و فرزانه ی جهول

عقل آفرین دشت جنون هوشیار هیچ



با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

FarshadR

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/12/17
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
سطح
0
 
  • #7
هم خود کتاب عبرت و هم اعتبارجوی

از دفتر زمانه ی بی اعتبار هیچ



چندی عبث نهاده قدم در ره خیال

یک چند خیره کوفته سر بر جدار هیچ



عمری فشانده اشک هنر زیر پای خلق

یعنی که کرده گوهر خود را نثار هیچ



قاف آرزوی باطلم از دشت پرغراب

سیمرغ جوی غافلم از کوهسار هیچ



ناآمده نتاجی ام از پشت هول و وهم

نابافته نسیجی ام از پود و تار هیچ



گم کرده راه پیکی ام از شهر بی نشان

پیغام پر زپوچ رسانم به یار هیچ



خاموش قصه گویم و گویای اخرسم

بی پای بادپویم در رهگذار هیچ



گویایی سکوتم و بیتابی درنگ

تمکین بیقراری ام و بیقرار هیچ



صرّاف سرنوشتم و سنجم بهای خاک

نقّاد بادسنجم و گیرم عیار هیچ



بیع و شرای خونم و بیّاع داغ و درد

بازارگان مرگم و گوهرشمار هیچ



جنس همه زیانم و سودای هیچ سود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

FarshadR

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/12/17
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
سطح
0
 
  • #8
پرگار سرنگونم و عمری به پای سر

بر گرد خویش دور زده در مدار هیچ



عزلت نشین خانه ی بی آسمانه ام

محنت گزین بی در و پیکر حصار هیچ



سرمست هوشیاری و هشیار مستی ام

بر لب ش*ر..اب هرگز و در سر خمار هیچ



اندیشه ی محالم و سودای باطلم

معنی تراز صورت و صورت نگار هیچ



در وادی فریبم و لب تشنه ی سراب

در خانه ی دروغم و چشم انتظار هیچ



آزاده ی اسیرم و گریان خنده روی

گریان ز چشم خنده بر این روزگار هیچ



بدنامی حیاتم و بر صفحه ی زمان

با خون خود نگاشته ام یادگار هیچ



صلح آزمای جنگم و پیکارجوی صلح

بی هم نبرد هرگز و چابک سوار هیچ



تیر هلاک یافته ام از شغاد کید

خطّ امان گرفته از اسفندیار هیچ



بر دوش خویش کشته ی خود را کشیده ام

تا ظلم گاه معدلت از کارزار هیچ



محکوم بی گناهم و معصوم بی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

FarshadR

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
2/12/17
ارسالی‌ها
116
پسندها
422
امتیازها
2,863
سطح
0
 
  • #9
آه و دریغا که چرخ پیر مرا کشت

گردش گردونک حقیر مرا کشت



دهر زبونی پسند چون که نکردم

بندگی خواجه و امیر، مرا کشت



دید که مردیم هست و فحلی و رادی

سعتری چرخ زن پذیر مرا کشت



تیغ جوانمردکُش کشید و بسی جست

دید کسی نیست ناگزیر مرا کشت



گفتم بالله گناه نیست مرا گفت

هست و چو گرگ بهانه گیر مرا کشت



با همه بینایی ام به گردش گیتی

گیتی بی دیده ی ضریر مرا کشت



کشتی عمرم میان بحر حوادث

بسکه زبر گشت و گشت زیر مرا کشت



خست مرا رنج لیک زود مرا خست

کشت مرا درد لیک دیر مرا کشت



غصه ی امروز روز و بیم ز فردا

خاطره های دی و پریر مرا کشت



آخر صفرا به سر برآمد و آخر

زردی رخسار چون زریر مرا کشت



آه که در این زمان روبه پرور

سرکشی طبع همچو شیر مرا کشت



وای که در روزگار گرسنه چشمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا