...پس باهاشون احوال پرسی کردم و رو تخت کنار سینا نشستم داشتم با ریحانه نامزد یکی از همکلاسی های سینا حرف می زدم که صدای آشنا حواسم رو پرت کرد
#پارت_۳
با دیدن پسر صبحی وا رفتم با لبخند جلو اومد و با همه دست داد و بگو بخند کرد ظاهرا دوست صمیمی همه اشون بود اما عجیب بود من نمی شناختمش به من که رسید...