مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

Mehra68

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
27/4/21
ارسالی‌ها
3
پسندها
73
امتیازها
80
سطح
0
 
  • #51
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

حیران

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
7/9/20
ارسالی‌ها
170
پسندها
483
امتیازها
5,063
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #52
سلام
دنبال یه رمانم که فقط یه تیکش یادمه که دختره فامیلش سپهره بعد تو یه شرکتی کار میکنه که اسم پسره سپهره بعد این تشابه اسمی برا دختره دردسر میشه و....
ممنون میشم اسمشو بم بگین
 
امضا : حیران

Ayda8180

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
2/3/19
ارسالی‌ها
4
پسندها
16
امتیازها
30
سطح
0
 
  • #53
سلام ی رمان آنلاین میخوندم چند ماه پیش درباره ی دختر بود که ی روز می بینه یه مار میخواد به یک فاخته حمله کنه سنگ برمیداره و مار و زخمی میکنه و فاخته رو که زخمی بود نجات میده و میبره بعد از چند میفهمه پرنده درواقع ی جن بوده که برادرش هست
دختره جن بوده ولی مامان بابای واقعیش چون اون خانواده بچه دار نمیشدن دخترشون بهشون دادن ولی حالا دختره باید به دنیای اجنه برمیگشت
تا نصفه خوندم چیزی ازش درست یادم نیس
لطفا اگه کسی میدونه اسمشو بگه
 

Samieh1270

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
25/9/20
ارسالی‌ها
120
پسندها
188
امتیازها
668
مدال‌ها
2
سطح
1
 
  • #54
سلام خوبید خسته نباشین
یه رمانی بود چند سال پیش خونده بودم یه دختری بود پزشک بود اولش از تو بیمارستان شروع میشه که دختره از تو اتاق عمل اومده بیرون همینجور تو راه رو پوششو در میاره دختره یه بیماری داری که باید بهش یه امپولیرو بزنن تا خوابش بببره اگ اون امپولو نزنن دختره میره تو کما دختره قبلا ازدواج کرده بوده یه روز شوهرش اینو میزاره میره همون اول رمان دختره وقتی میخواستش سوار ماشین شه میخواد بیفته زمین که یه پسره ای میگریتش دخترم تا چشمش به چشمای پسره میفته خوابش میبره بعد این پسره به عنوان روانپزشک میاد شبا خونه اینا تا دختره خوابش ببره یک روز دختره میفهمه این همون شوهر سابق خودشه
یک چیز دیگم که ازش یادمه اینکه دختره از شوهر سابقش حامله...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

Meade

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
10/4/21
ارسالی‌ها
9
پسندها
29
امتیازها
33
سطح
0
 
  • #55
سلام
دوستان من چند سال پیش یه رمانی خوندم که فقط اسم یک شخصیتش یادمه که فکر کنم عرشیا بود خلاصه داستان اینجوریه که دختر داستان زندگی خوبی داشته و عاشق پسردایی اش یا پسر خاله اش بوده که یهو یه خانومی پیداش میشه که متوجه میشه دختر واقعی اون خانواده نیست و مادر واقعیش همین که بعد سالها اومده دنبالش خانومه دختره رو با زور با خودش میبره و چون دختره نمیخواسته پیش این مادرش باشه هی اذیت میکرده که مادره مجبور میشه برای این که ارتباط دختره رو با اون خانواده قطع کنه گوشیه دختره رو یواشکی برمیداره و چون دختره شماره تلفن ها و آدرس خونه یادش نمیموند اونا رو از دست میده بعد دختره با یه پسری تو شرکت مادرش آشنا میشه و ازدواج میکنن برای ماه عسلم به مشهد میرن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

mahak1387

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
29/4/21
ارسالی‌ها
9
پسندها
28
امتیازها
33
سطح
0
 
  • #56
سلام دنبال یه رمان میگردم اسم شخصیتهاش یادم نیست دختره خیلی شیطون بعد یه روز استاد جدیدشون میاد دختره نمیشناسدش کلی بلا سر استاده میاره وقتی میره خونه میفهمه استاده همون پسر عموشه که تازه از خارج برگشته کم کم عاشق پسر عموش میشه ولی اون دوباره برمیگرده میره خارج دختره افسرده میشه به پدر و مادرش میگه خونشونو عوض کنن بعد از پنج سال دوباره پسر عموش برمیگرده
 

S@Tin

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/4/21
ارسالی‌ها
3
پسندها
11
امتیازها
30
سطح
0
 
  • #57
سلام دوستان
من دنبال یه رمانی میگردم که اسم شخصیتاش یادم نیس
موضوعش اینجوری بود که دختره یه پیام ناشناس دریافت میکنه ازیه نفرکه سرطان داره و داره خودکشی میکنه پسره رو راضی میکنه که خودکشی نکنه و باهم دوست میشن بعدامتوجه میشه اون پسره استاددانشگاهشونه یه بارکه رفتن اردو وسط بازی پسره از هوش میره ومیمیره بعدا که دختره میره سرکار رئیس شرکتشون صداش عینه همون پسرس که مرده و همین تشابه باعث آشناییشون میشه
 
امضا : S@Tin

*chista*

مدیر بازنشسته‌ی کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/4/20
ارسالی‌ها
711
پسندها
11,428
امتیازها
28,373
مدال‌ها
25
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #58
سلام دوستان
من دنبال یه رمانی میگردم که اسم شخصیتاش یادم نیس
موضوعش اینجوری بود که دختره یه پیام ناشناس دریافت میکنه ازیه نفرکه سرطان داره و داره خودکشی میکنه پسره رو راضی میکنه که خودکشی نکنه و باهم دوست میشن بعدامتوجه میشه اون پسره استاددانشگاهشونه یه بارکه رفتن اردو وسط بازی پسره از هوش میره ومیمیره بعدا که دختره میره سرکار رئیس شرکتشون صداش عینه همون پسرس که مرده و همین تشابه باعث آشناییشون میشه
رمان یک اس ام اس
اسم پسره هم مهران بود.
 
امضا : *chista*

S@Tin

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
28/4/21
ارسالی‌ها
3
پسندها
11
امتیازها
30
سطح
0
 
  • #59
امضا : S@Tin

*chista*

مدیر بازنشسته‌ی کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
26/4/20
ارسالی‌ها
711
پسندها
11,428
امتیازها
28,373
مدال‌ها
25
سطح
19
 
  • نویسنده موضوع
  • #60

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
عقب
بالا