مباحث متفرقه [ به اینم می‌گن رمان ؟! ]

  • نویسنده موضوع MehrDãd.K
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 665
  • بازدیدها 38,775
  • کاربران تگ شده هیچ

BlaCkfloWeR

مدیر بازنشسته طبیعت
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
17/4/21
ارسالی‌ها
976
پسندها
14,783
امتیازها
37,073
مدال‌ها
23
سطح
25
 
  • #481
همیشه تو رمانای پلیسی دختره باید قهرمان سناریو باشه
یعنی بخاطر نجات و فداکاری برای پسره به این صورت که، پنج تا تیر تو کتف چپ و راست
دو تا تو روده و کبد
شیش تا هم توی زانو و ساق پا
همچنان به همکارش میگه: چیزیم نیست بریم ساختمون
بابا تو دیگه چی ازت مونده بشررر
بعد بیست و چهار ساعت که با اون همه تیر یه قطره خون از بدنش بیرون نزده همچنان هم با این وضعیتش بمبای ساختمونو خنثی می‌کنه در حالی که توی یه پارت می‌گه رشته‌ش انسانی بوده/= همه‌ی مردم هم از ساختمون بیرون می‌کنه
ولی آخ! امان از سکانس وارد شدن پسره:
دریایی از خونم روی زمین ریخته بود و رد پای خونیم که از ساختمون بیرون زده بودم روی زمین جاری بود، دیگه دووم نیاوردم و چشمام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم
بعد اینطوریه که همیشه لامپای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : BlaCkfloWeR

ZaHrA.s

نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
16/9/19
ارسالی‌ها
147
پسندها
1,890
امتیازها
11,563
مدال‌ها
7
سن
24
سطح
8
 
  • #482
همیشه صبح تا شب تو پارتی پلاسن و ولگردی میکنن اخرشم توی کنکورشون پزشکی و مهندسی قبول میشن
خدااایی به اینم میگن رمان؟!
طرف ۳ سال یه ضرب میشینه میخونه همه چیز رو خودش قطع میکنه اخرشم پرستاری میاره پزشکی قبول نمیشه بعد مخ بعضی نویسنده ها... هعییی
 
امضا : ZaHrA.s

mseh

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/8/21
ارسالی‌ها
129
پسندها
801
امتیازها
5,003
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #483
همیشه تو رمانای پلیسی دختره باید قهرمان سناریو باشه
یعنی بخاطر نجات و فداکاری برای پسره به این صورت که، پنج تا تیر تو کتف چپ و راست
دو تا تو روده و کبد
شیش تا هم توی زانو و ساق پا
همچنان به همکارش میگه: چیزیم نیست بریم ساختمون
بابا تو دیگه چی ازت مونده بشررر
بعد بیست و چهار ساعت که با اون همه تیر یه قطره خون از بدنش بیرون نزده همچنان هم با این وضعیتش بمبای ساختمونو خنثی می‌کنه در حالی که توی یه پارت می‌گه رشته‌ش انسانی بوده/= همه‌ی مردم هم از ساختمون بیرون می‌کنه
ولی آخ! امان از سکانس وارد شدن پسره:
دریایی از خونم روی زمین ریخته بود و رد پای خونیم که از ساختمون بیرون زده بودم روی زمین جاری بود، دیگه دووم نیاوردم و چشمام سیاهی رفت و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

mseh

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/8/21
ارسالی‌ها
129
پسندها
801
امتیازها
5,003
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #484
همیشه صبح تا شب تو پارتی پلاسن و ولگردی میکنن اخرشم توی کنکورشون پزشکی و مهندسی قبول میشن
خدااایی به اینم میگن رمان؟!
طرف ۳ سال یه ضرب میشینه میخونه همه چیز رو خودش قطع میکنه اخرشم پرستاری میاره پزشکی قبول نمیشه بعد مخ بعضی نویسنده ها... هعییی
والا اصلأ قبول نمیشه که پرستاری بیاره.
اوسا همشون تک و تایف پولدار دارن.
ومادر بزرگ‌هاشون و پدربزرگ‌هاشون مهربان و پول بده‌اند.

پس ننه بزرگ پست من چی میگه؟

به این میگن فقر پستی رمان!
 

mseh

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
11/8/21
ارسالی‌ها
129
پسندها
801
امتیازها
5,003
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #485
خدایش این مدیر و معاون‌ها بداخلاق تو رمان‌ها رو مخ منن والا از من مهربون بودن.

تازه دختر راحت بدون ترس فرار می‌کنه اوسا من ... ساله از ترس شب‌ها کنار خواهرم می‌خوام و بغلش می‌کنم‌ و تازه می‌ترسم.
اینا که جنم شیر دارن.

خدایش پوکید مغزم.

رمان نیست پوشال کلره؟
 

(پرواز)

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
21/5/22
ارسالی‌ها
9
پسندها
569
امتیازها
2,590
مدال‌ها
4
سطح
5
 
  • #486
همیشه ی خدا
تو هر زمان و مکانی، جعبه ی کمک های اولیه وجود داره که اغلب دختر داستان بدو بدو میره میاردش(یعنی فقط ماییم که یه چسب زخم به زور تو خونمون پیدا میشه؟!)
اینکه بعدش آقایی با یه حرکت تیشرت رو از تنش درمیاره و چشم دختر داستان به جمال سیکس پک های آقایی روشن میشه هم بماند!

به اینم میگن رمان؟!
 
آخرین ویرایش

Armita.sh

سرپرست کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,547
پسندها
21,204
امتیازها
48,373
مدال‌ها
44
سطح
32
 
  • #487
امتحان دارمااااا ولی نمی‌تونم اینو نگم...
چرا همه پسرای پولداری که خیلیییییم خوشگلن باید شرکت داشته باشن؟ مگه مهندسا پولدار نمی‌شن؟
مگه دکترا زشتن؟
 

Pingu

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/21
ارسالی‌ها
331
پسندها
14,675
امتیازها
39,173
مدال‌ها
19
سن
25
سطح
28
 
  • #488
پسره رفت مهمونی
دختره رفت مهمونی
باهم رفتن مهمونی
عه رمان تموم شد:(
 

Pingu

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/3/21
ارسالی‌ها
331
پسندها
14,675
امتیازها
39,173
مدال‌ها
19
سن
25
سطح
28
 
  • #489
خوب شد فهمیدیم از نظر برخی نویسنده‌های خیلی محترم فقط سرطان و تومور و سکته مریضی‌ان و درجا باعث مرگ میشن
وگرنه جان شما نباشه جان بقراط دیگه داشتم آرزو میکردم پرت بشم لا پنکه شاید بمیرم:(
 
آخرین ویرایش

Armita.sh

سرپرست کتاب
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
3/6/22
ارسالی‌ها
2,547
پسندها
21,204
امتیازها
48,373
مدال‌ها
44
سطح
32
 
  • #490
دلم می‌خواد با اون نویسنده‌ای که هنوز داره رمان استاد جذاب من و دانشجوی شیطون من رو می‌نویسه یه ملاقات داشته باشم و بگم: اختی، اخوی؛ به اینم می‌گن رمان؟؟؟!
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
0
بازدیدها
193
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
275
پاسخ‌ها
9
بازدیدها
535
پاسخ‌ها
4
بازدیدها
607
پاسخ‌ها
3
بازدیدها
683
عقب
بالا