مشاعره مشاعره با حرف ی

[فلورا.]

یارب تو یکی یار جفا کارش ده
یک دلبر بدخوی جگر خوارش ده

تا بشناسد که عاشقان درچه غمند
عشقش ده شوقش ده و بسیارش ده

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند

این بار میبرند که زندانی ات کنند

 

[m.sina]

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند

این بار میبرند که زندانی ات کنند

یاد تو کنم میان یادم باشی
لب بگشایم در این گشادم باشی

گر شاد شوم ضمیر شادم باشی
حیله طلبم تو اوستادم باشی

 

[Deleted]

یک نیستان ناله در هر استخوان داریم ما​

 

[Deleted]

یک نیستان ناله در هر استخوان داریم ما

یادت نرود به مردم این دنیا
دریا بدهی کویر پس میگیری

 

[Deleted]

یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین، م*ست و خمارت نیستم
شب‌زنده داری می‌کنی تا صبح زاری می‌کنی
تو بیقراری می‌کنی، من بیقرارت نیستم

 

[m.sina]

یک روز می‌آیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
یک روز می‌آیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین، م*ست و خمارت نیستم
شب‌زنده داری می‌کنی تا صبح زاری می‌کنی
تو بیقراری می‌کنی، من بیقرارت نیستم

یار ما رندست و با او یار می‌باید شدن
غمزه‌اش م**س.ت است هان، هوشیار می‌باید شدن

تا ز لعل آتشین بر ما فشاند جرعه‌ای
سالها خاک در خمار می‌باید شدن

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[FakhTeh]

یار ما رندست و با او یار می‌باید شدن
غمزه‌اش م**س.ت است هان، هوشیار می‌باید شدن

تا ز لعل آتشین بر ما فشاند جرعه‌ای
سالها خاک در خمار می‌باید شدن

یک جرعه ز جام لب او می‌زده‌ای یافت
سرمست و خرامان به سر دار برآمد

 

[m.sina]

یک جرعه ز جام لب او می‌زده‌ای یافت
سرمست و خرامان به سر دار برآمد

یکنفر از دور میخواند ،صدایش اشناست
مثل من او هم از این دنیای آدم ها، جداست

یک نفر از دور می خواند من او را دیده ام
او درون چشمهایش، وسعتی بی انتهاست

 

[مارینا آروین]

یکنفر از دور میخواند ،صدایش اشناست
مثل من او هم از این دنیای آدم ها، جداست

یک نفر از دور می خواند من او را دیده ام
او درون چشمهایش، وسعتی بی انتهاست

یار با ما بی وفایی می کند

بی گناه از من جدایی می کند

 

[m.sina]

یار با ما بی وفایی می کند

بی گناه از من جدایی می کند

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار


گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ
بیند خطای خویش و نبیند خطای یار