گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد زاگرس | زهرا نویسنده انجمن یک رمان

[Violinist cat❁]

خسته نباشی زهرا جون!
واقعا تو یه کلمه بخوام بگم باهات حال کردم البته خیلی دیگه چاله میدونی شد.
و کسی که میخواد دلنوشتت رو بخونه اول باید بلد باشه قشنگ مفهوم رو درک کنه و خلاصه که قلم قوی داری.

قربونت برم خیلی ممنون

 

[نرگس نوروزی]

زاگرس...
دلنوشته ای که با خوندن هر پارتش غم اون بخش کاملا من رو احاطه می کرد و یه حصار قوی برام می ساخت تا از اون فضا بیرون نیام.
قلمت خیلی شیوا و روون هست و تشبیهات و آرایه هات کاملا به جا و مناسب هستن و نوشته رو بیشتر به دل می نشونن.
با آرزوی موفقیت های روزافزون!

 

[F.Śin]

سلام و شبت بخیر زهرای قشنگ:)
بذار یه حقیقتی‌و بگم، وقتی داشتم هر کدوم از پست‌های زاگرس رو می‌خوندم، بینِ همه‌ی اون احساساتِ مختلفی که با کلماتت به من هدیه کردی و این نشون‌دهنده‌ی تبحر و مهارتِ تو در کنار هم چیدن واژه‌هاست؛ داشتم فکر می‌کردم از «زاگرس» چطور بنویسم.
و چطور بگم که این دلنوشته، فقط جمله‌هایی نیست که ازشون بگذری؛ انگار باید با هر پُست، زندگی کنی.
زاگرسِ پر از غم،
دلنوشته‌ای بود که انگار لبریز شده، از درد، از اشک، از بغض، ازناعدالتی و تنها چیزی که می‌تونه آرومش کنه، نوشتنه. شاید واسه همین بود که هر پُست، یه‌جور سنگینی داشت روی دوشش.
و هنوز هم می‌تونم در تعجب باشم که چطور می‌شه از واژه‌ها این‌قدر با کمال تبحر استفاده کرد که هر پُست با وجودِ بار ادبی...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.

 

[Violinist cat❁]

سلام و شبت بخیر زهرای قشنگ:)
بذار یه حقیقتی‌و بگم، وقتی داشتم هر کدوم از پست‌های زاگرس رو می‌خوندم، بینِ همه‌ی اون احساساتِ مختلفی که با کلماتت به من هدیه کردی و این نشون‌دهنده‌ی تبحر و مهارتِ تو در کنار هم چیدن واژه‌هاست؛ داشتم فکر می‌کردم از «زاگرس» چطور بنویسم.
و چطور بگم که این دلنوشته، فقط جمله‌هایی نیست که ازشون بگذری؛ انگار باید با هر پُست، زندگی کنی.
زاگرسِ پر از غم،
دلنوشته‌ای بود که انگار لبریز شده، از درد، از اشک، از بغض، ازناعدالتی و تنها چیزی که می‌تونه آرومش کنه، نوشتنه. شاید واسه همین بود که هر پُست، یه‌جور سنگینی داشت روی دوشش.
و هنوز هم می‌تونم در تعجب باشم که چطور می‌شه از واژه‌ها این‌قدر با کمال...

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.