مشاعره مشاعره با اشعار شمس تبریزی

  • نویسنده موضوع Arjmand
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 38
  • بازدیدها 1,534
  • کاربران تگ شده هیچ

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,652
پسندها
21,653
امتیازها
48,373
مدال‌ها
35
سطح
31
 
  • #11
دلبر و یار من تویی رونق کار من تویی
باغ و بهار من تویی بهر تو بود بود من

خواب شبم ربوده‌ای مونس من تو بوده‌ای
درد توام نموده‌ای غیر تو نیست سود من
نه که قصاب به خنجر چو سرِ میش ببرد

نَهِلد کُشته خود را , کُشد آن گاه کِشاند

چو دَم میش نماند ز دَم خود کُندش پُر

تو ببینی دَم یزدان به کجا هات رساند

به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او

نکُشد هیچ کسی را و ز کُشتن برهاند

همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد

بدهد هر دو جهان را و دلی را نَرمانَد

دل من گِرد جهان گشت و نیابید مثالش

به که ماند به که ماند به که ماند به که ماند ؟

هله خاموش! که بی‌گفت , از این مِی همگان را

بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,594
پسندها
7,241
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #12
نه که قصاب به خنجر چو سرِ میش ببرد

نَهِلد کُشته خود را , کُشد آن گاه کِشاند

چو دَم میش نماند ز دَم خود کُندش پُر

تو ببینی دَم یزدان به کجا هات رساند

به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او

نکُشد هیچ کسی را و ز کُشتن برهاند

همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد

بدهد هر دو جهان را و دلی را نَرمانَد

دل من گِرد جهان گشت و نیابید مثالش

به که ماند به که ماند به که ماند به که ماند ؟

هله خاموش! که بی‌گفت , از این مِی همگان را

بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند
دلتنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مبـاد و بر هیچ تنی
آنچ از غم هجران تو بر جان من است
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,652
پسندها
21,653
امتیازها
48,373
مدال‌ها
35
سطح
31
 
  • #13
تا که فلک زيرِ تو مفرش بُوَد

رقص‌کنان گوی اگر چه ز زخم

در غم و در کوب و کشاکش بُوَد

سابقِ ميدان بُوَد او لاجَرَم

قبله‌ی هر فارسِ مه وش بُوَد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,594
پسندها
7,241
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #14
تا که فلک زيرِ تو مفرش بُوَد

رقص‌کنان گوی اگر چه ز زخم

در غم و در کوب و کشاکش بُوَد

سابقِ ميدان بُوَد او لاجَرَم

قبله‌ی هر فارسِ مه وش بُوَد
دوست همان به که بلاکش بود
عود همان به که در آتش بود

جام جفا باشد دشوارخوار
چون ز کف دوست بود خوش بود

زهر بنوش از قدحی کان قدح
از کرم و لطف منقش بود
 
امضا : m.sina

ᎴᏋᏝᏗᏒᏗᎷ

کاربر حرفه‌ای
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
1/9/23
ارسالی‌ها
2,652
پسندها
21,653
امتیازها
48,373
مدال‌ها
35
سطح
31
 
  • #15
دوست همان به که بلاکش بود
عود همان به که در آتش بود

جام جفا باشد دشوارخوار
چون ز کف دوست بود خوش بود

زهر بنوش از قدحی کان قدح
از کرم و لطف منقش بود
دیدم در خواب ساقیِ زیبا را
بر دست گرفته ساغرصهبا را

گفتم به خیالش که غلام اوئی
شاید که به جای خواجه باشی ما را
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,594
پسندها
7,241
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #16
دیدم در خواب ساقیِ زیبا را
بر دست گرفته ساغرصهبا را

گفتم به خیالش که غلام اوئی
شاید که به جای خواجه باشی ما را
امروز چو هر روز خرابیم خراب
مگشا در اندیشه و برگیر رباب

صدگونه نماز است و رکوعست و سجود
آن را که جمال دوست باشد محراب
 
امضا : m.sina

هدیه زندگی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/3/21
ارسالی‌ها
1,067
پسندها
3,364
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • #17
امروز چو هر روز خرابیم خراب
مگشا در اندیشه و برگیر رباب

صدگونه نماز است و رکوعست و سجود
آن را که جمال دوست باشد محراب
به باغ خود همه مستند، لیک نی چون گل
که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد.
 
امضا : هدیه زندگی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,594
پسندها
7,241
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #18
به باغ خود همه مستند، لیک نی چون گل
که هر یکی به قدح خورد و او سبو دارد.

دوست همان به که بلاکش بود
عود همان به که در آتش بود

جام جفا باشد دشوارخوار
چون ز کف دوست بود خوش بود
 
امضا : m.sina

هدیه زندگی

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/3/21
ارسالی‌ها
1,067
پسندها
3,364
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • #19
دوست همان به که بلاکش بود
عود همان به که در آتش بود

جام جفا باشد دشوارخوار
چون ز کف دوست بود خوش بود
دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی،
در خواب غفلت بی‌خبر زو بوالعلی و بوالعلا.
 
امضا : هدیه زندگی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,594
پسندها
7,241
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
سطح
14
 
  • #20
دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی،
در خواب غفلت بی‌خبر زو بوالعلی و بوالعلا.
ای در سر زلف تو پریشانی ها
واندر لب لعلت شکرافشانی ها

گفتی ز فراق ما پشیمان گشتی
ای جان چه پشیمان که پشیمانی ها
 
امضا : m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا