متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مباحث متفرقه پیدا کردن رمان‌های بی‌نام

eesh

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
2
پسندها
1
امتیازها
0
  • #2,461
سلام اسم این رمان خیلی برام مهمه لطفا اگه میدونید بگید
اولیش اینه که یه دختر که اسمش یادم نیست و مادرش مرده و پدرش هم وضع خوبی نداره از خونه فرار میکنه و مدتی میره پیش دوستش اونجا با پسرعمه دوستش که اسمش پارسا هست و وکیله آشنا میشه و عاشق هم میشن و ازدواج میکنن و دختره فکرکنم والیبالیسته و و مدتی میره سنگاپور


دومی یه دختره رو میدزدن و میخوان بهش دست درازی کنن یه پسر پیداش میکنه و میخواد نجاتش بده و پلیسا میرسن و چون این دوتا تو اتاق تنها بودن مجبورشون میکنن باهم ازدواج کنن که اسم پسره هم بهزاده یه داداش کوچیکتر هم داره که باهم زندگی میکنن اسم دختره هم فکرکنم مریم بود یه مدت به عنوان همخونه باهم زندگی میکردن بعد عاشق هم میشن
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

M A H D I S

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
20
 
ارسالی‌ها
607
پسندها
8,965
امتیازها
24,973
مدال‌ها
37
سن
23
  • مدیر
  • #2,462
سلام
رمان در مورد دختری بود که خدمتکار بود تو یه مهمونی و انگار توی اون مهمونی مواد مخدر هم میدادن و ابی که اون دختر خورد الوده به همین مواد بوده بعد یه پسره پولدار بود که اونم اشتباهی مواد مصرف کرده و اینا تو حال خودشون نبودن که با هم رابطه برقرار میکنن و بعد از اون دختره که زودتر به خودش میاد سریع فرار میکنن و یه لنگه کفشش جا میمونه
اون پسره از طریق دوربینای خونش دختره رو پیدا میکنه و می‌فهمه که دوقلو پسر هم باردار شده و اینکه پسره از خارج اومده بود و اونجا بزرگ شده بودش اسمش هم خارجی بود، پدرش مرده بود و مادرش دوباره ازدواج کرده بود و مادرش یه مزون لباس داشت پسره خیلی دوسش داشت ولی دختر ازش میترسید و از بس تو این چند وقت که با این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M A H D I S

Hastam

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
5
امتیازها
3
سن
20
  • #2,463
یه رمان هست اسمشو نمیدونم خیلی وقته دنبالشم یه دختره بود با برادر و مادرش زندگی میکرد بعد برادرش اذیتش میکرد میزده اونو مذهبی بوده بعد نامزد یا شوهر دختره اونو برمیداره میبره خونشون بعد ازدواج میرن بیرون برادر دختره دختر رو میزنه شوهرش هم باهاش درگیر میشه
 

Hastam

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
5
امتیازها
3
سن
20
  • #2,464
چرا کسی به من کمک نمیکنه اسم رمان هامو مخصوصا اخریو
 

Hastam

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
10
پسندها
5
امتیازها
3
سن
20
  • #2,465
یه رمان هست اسمشو نمیدونم خیلی وقته دنبالشم یه دختره بود با برادر و مادرش زندگی میکرد بعد برادرش اذیتش میکرد میزده اونو مذهبی بوده بعد نامزد یا شوهر دختره اونو برمیداره میبره خونشون بعد ازدواج میرن بیرون برادر دختره دختر رو میزنه شوهرش هم باهاش درگیر میشه
اها بعد یه جایی بود وقتی میخواستن دختره ازدواج کنه داداشه گفته بود که نه نباید عروسی کنه همین
 

سپیده.ف

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
0
امتیازها
0
  • #2,466
سلام یه رمان بود اسم دختر گلناز بود با خانواده ش پشت کوه زندگی می‌کردن یه پسری به اسم یوسف میاد خونه شون عاشق دختره میشه گرگ ها چشمش و کور میکنن دختره دانشگاه آمل قبول میشه می‌ره آمل با یه پسر دیگه آشنا میشه زمان جنگ بوده هرچی فکر میکنم یادم نمیاد اسمش چی بود
 

z.niki

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
0
امتیازها
0
  • #2,467
رمان درباره ازدواج یه دختر و پسر( فکر کنم اسمش حامی) که اولش با هم مشکل داشتن ، دختر مجبور میشه می‌ره خونه خانواده پسر باهاشون زندگی می‌کنه اونجا از تو یه اتاق صدای جیغ و شکوندن وسایل می‌شنوه می بینه یه زنی تو اون اتاق زندگی میکنه و متوجه رازهای زندگی اونا میشه
و کم کم دختر و پسر عاشق هم میشن


میشه اگر میدونید. اسمش رو بگی دددد
 

setiblue

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
1
پسندها
0
امتیازها
0
  • #2,468
سلام ی رمان بود اگه اشتبا نکنم اسم شخصیتاش شاپورو طناز بود که دختر عمو پسرعمو بودن سالهای قبلش شاپور به طناز ت*جاوز میکنه و میره خارج حالا بعد سالها توی دانشگاه طناز شاپورو به عنوان استاد میبینه و در ادامه پدربزرگشون مجبو شون میکنه به ازدواج کسی اسم رمانشو میدونه؟
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

مهسا ذ

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
41
پسندها
66
امتیازها
103
  • #2,469
سلام دوستان یه رمان هست یه پسر حاجی بود که توی خیابون میبینه دارن اسید می‌پاشند روی دختره نجاتش میده بعد معتمد بازار ازش میخواد دختره رو عقد کنه تا ازش محافظت کنه بعد عاشق هم میشن بچه دار میشن بعد برادر پسره با یه دختر در ارتباط بود دختره حامله میشه داداش بزرگه مجبورش میکنه ازدواج کنن این خلاصش بود تقریبا
 

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
4,692
بازدیدها
2M
پاسخ‌ها
0
بازدیدها
63
عقب
بالا