مجموعه شعر شیرین تر از فرهاد| bzpors کابر انجمن یک رمان

[امیر.ع]

موج سواری میکنند دستانم در دریای موهایت
نمیدانم خودم با تو یکی شدم یا نفس هایم با نفس هایت
کویرم آغوشت باران است
هرچه بباری باز هم تشنه ام
کجا شنیده ای کویری از باران پر شده باشد؟

 

[امیر.ع]

دل و فکرم همه درگیر تو جانا
قلب گشته هدف تیر تو جانا
فکر و دل و قلب ، جمله،
گیرند اندر زنجیر تو جانا

 

[امیر.ع]

چه همیشه و دائم ها که هرگز ماندن
چه نقل قول هایی در پرانتز ماندن
خواستم برایت شعری بسرایم اما
در وصفت اشعارم همه عاجز ماندن

 

[امیر.ع]

ای کاش تکه خاری در بیابان بودم
یا قطره ای در میان باران بودم
کاش در میان این آدم های پست
هر چه جز ادم هست من آن بودم

 

[امیر.ع]

شعری برای یاکریم

چه بی صدا پاییز رفت و دلم را شکست
زمستان چنین غم انگیز رفت و دلم را شکست
یا کریمی در انباریمان داشت لانه
امروزصبح او نیز رفت و دلم را شکست

 

[امیر.ع]

ای تشنه کویر، ٱفُقَت بی پایان
سال ها ایستادی به دور از باران

سکوتت کَر کرد آسمان ها را گوش
و عشق خورشید ‌سوزاندت آغوش

عاشق رافراز است سوختن و دم نزدن
حتی یک جمله اخر ز ماتم نزدن

چون سوخت شمع ،پروانه را پرواز نیامد
(کان سوخته را جان شد و آواز نیامد)

لیکن این ابر ها را رحمی در دل نیست
غیرعاشق که داند که غم هجران چیست؟

گویند که کویر بی باران سخت کارت زار است
نادان٬عاشقِ خورشید را با باران چه کار است؟

آن که عاشق گشت،بر او دگر سامان نیست
عاشقانِ دیوانه را جز عاشقی درمان نیست ...

توضیحات:مصرع درون پرانتز تضمینی از سعدی است

 

[امیر.ع]

جز تو جانا همدمی نیست مرا
جز غم عشقت هیچ غمی نیست مرا
به درد لا علاجی مبتلایم
جانا جز تو مرهمی نیست مرا

 

[امیر.ع]

فراقت حالم را پریشون کرده
دل بیچاره ام را چنین خون کرده
امشب در شهر قدم زدم فهمیدم
فراقت بید های شهر را مجنون کرده

 

[امیر.ع]

قطعه ای از زبان یکی از رفتگان

آن زمان که در دنیا بودم / هیچ یک از دوستان یاد ما نبود
در آن دنیا ندیدم جز غم / روزگار در عهدش وفا نبود
زخمم را هر کس نمک میزد/ هیچکس همدم این بینوا نبود
دستانت را میگرفتم محکم / اگر ز دنیا دستانم جدا نبود

 

[امیر.ع]

غم و اندوه وطن نه شمارش پیداست
نه آن که سیل برد را مزارش پیداست
دعا کن زمستان نیاید زیرا
سالی که نکوست از بهارش پیداست