گند کاری زیاد داشتیم... یه بار داشتیم با بچه هامون میزدیم میرقصیدیم بعد یهو معاونمون اومد تو بعد کلا همیشه فکر میکرد من امامزاده تشریف دارم بعد صندلی که داشتم روش میزدم جلو رفیقم بود معاونمون خیلی عصبی به رفیقم گفت بیا دفتر... منم بچه ی پاک و انسانی بودم به جاش رفتم دفتر و خودم و لو دادم
یه...