صبح با صدای سر و صداهای دایی از داخل آشپزخونه بیدار شدم، با دیدن ساعت که نه رو نشون میداد،سریع نشستم و با پوشیدن روسریم رفتم آشپزخونه، دیر بیدار شده بودم و حتما طفلکی خودش داشت صبحونه درست میکرد.
-دایی؟
-به به سلااام عروس خانوم!
سعی کردم به پسوندی که بعد سلام استفاده کرد، زیاد دقت نکنم.
-معذرت...