نتایح جستجو

  1. Roya.saadat

    دفترکار مجموعه‌ فایل‌های roya.sadat | گوینده انجمن یک رمان

    اسم فایل: روز کودک گوینده: @Roya.saadat میکسر: @FakhTeh نویسنده: @a.azarbakhsh روز کودک
  2. Roya.saadat

    دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های ترشحات مغزی یک دیوانه | رویا سعادت کاربر انجمن یک رمان

    گاهی تو را نمی‌فهمند که نمی‌فهمند هرچه دست رو می‌کنی پیش چشم‌هایشان هرچه لب باز ‌می‌کنی زیر گوش‌هایشان هرچه راز برملا می‌کنی بین قضاوت هایشان باز هم تو را نمی‌فهمند که نمی‌فهمند درست تر بگویم نمی‌خواهند که تورا بفهمند... نمی‌خواهند که اشک‌ و بغضت را باور کنند نمی خواهند که لرز و ترس نشسته در...
  3. Roya.saadat

    دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های ترشحات مغزی یک دیوانه | رویا سعادت کاربر انجمن یک رمان

    یک روزهایی در زندگیمان پیدا می‌شود که حتی حالمان را خودمان هم نمی‌فهمیم یک قرارِ بی قراری لابه‌لای نفس‌هایمان پرسه میزند قلب دیوانه میان هر تپش به سرفه می‌افتد یک روزهایی هم بهتر است دست از سر خودمان برداریم خود را به حال خود بگذاریم وترک کنیم خودمان را جایی جا بگذاریم و رها کنیم شاید بعدها...
  4. Roya.saadat

    دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های ترشحات مغزی یک دیوانه | رویا سعادت کاربر انجمن یک رمان

    به اندازه‌ی تمام انتظاری که از اطرافیانمان داریم؛ شکست را هم تجربه می‌کنیم. بهتر است انتظارمان را بگذاریم در کوزه و آب سردش را برای مبادا نگه‌داریم. در این روزهایی که همه به اندازه‌ی نیازشان تو را کنار خود می‌خواهند؛ بهتر است بار و بندیل جمع کنی و انتظارهایت را از میان دست و پاها برداری.
  5. Roya.saadat

    دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های ترشحات مغزی یک دیوانه | رویا سعادت کاربر انجمن یک رمان

    از میان پنجره‌های خیس باران خورده تو را به تماشا نشسته‌ام. دست زیر چانه زده؛ از دور تو را طواف می‌کنم. از میان همان پنجره‌ دست به سر و تنت می‌کشم حال مرا نمی‌فهمی که برایت بگویم رفع دلتنگی را حال مرا این پنجره‌ها می‌دانند که زخم دل فراموش می‌کنم به وقت زیارت چشمانت . حال مرا تو یاد نمی‌گیری؛ تو...
  6. Roya.saadat

    دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های ترشحات مغزی یک دیوانه | رویا سعادت کاربر انجمن یک رمان

    عشق دیوانه را دست کم گرفته بودیم؛ دل را به سر شیدایش سپارده بودیم؛ عقل را بازیچه‌ی ناز و نیازش کرده بودیم؛ زندگی را ساده به دستش داده بودیم. چشم که برهم زدیم، صاحبِ جنون و سر شیدا بودیم! ندانسته هم، میان سینه‌یمان عشق را جا داده بودیم! قرارمان خیره‌گی بود نفهمیدیم، دل را به رنگ چشمانش باخته...
  7. Roya.saadat

    دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های ترشحات مغزی یک دیوانه | رویا سعادت کاربر انجمن یک رمان

    ما برای زنده بودن زیادی خسته بودیم؛ زیادی شکسته و زیادی مرده. شاید ما میان دردهایمان جان سپارده بودیم... شاید ما تنها کالبدی پیر و شکست خورده بودیم؛ ما ناگذیر، تنها بازمانده هایی از جنگ روزمرگی‌هایمان بودیم. ما برای زندگی زیادی پیر بودیم... وقتش رسیده بود... تن خسته‌ی مارا باید به خاک خیس می...
  8. Roya.saadat

    دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های ترشحات مغزی یک دیوانه | رویا سعادت کاربر انجمن یک رمان

    و در نهایت باران به شهر ویران سر زده بود... امان... امان که اگر نوشدارو باران باشد... شهر ویران را هم زنده خواهد کرد... .
  9. Roya.saadat

    تبریک تولد، موسیقی‌دان اعظم| ملومانی

    تولدتون مبارک باشه:458047-6dc8ffbbdef9cc2a2419e3bb0fa8d8d5:
  10. Roya.saadat

    مهم تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته

    وقت به خیر در خواست نقد. https://forum.1roman.ir/threads/203041/ نقد شد.
  11. Roya.saadat

    گفتمان‌آزاد گفتمان آزاد دلنوشته ترشحات مغزی یک دیوانه | رویا سعادت کاربر انجمن یک رمان

    عنوان:ترشحات مغزی یک دیوانه نویسنده:رویا سعادت مقدمه: ته قصه‌ی کوتاهمان تنها دلم به حال چشمانت می‌سوزد. تنها برای چشمانت دلتنگ می‌شوم؛ فقط چشمانت. خودت هم می‌دانی دیگر کسی مانند من برای چشمانت پیدا نمی‌شود. دیگر کسی من نمی‌شود، خریدار نمی‌شود هر نگاهت را. دیگر کسی مانند من، بلد نمی‌شود چشم هایت...
  12. Roya.saadat

    دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های ترشحات مغزی یک دیوانه | رویا سعادت کاربر انجمن یک رمان

    تمام شهر را خواب گرفته‌است؛ سقف‌ها را باد برده‌است. دیوار‌ها و پنجره‌ها مرده‌اند و عشق را کسی کشته‌است. مردها را میان دود سیگار و زردآبی خواب رفته‌است. زن‌ها را میان بوی ه*رز و سرخابی خواب رفته‌است. چشم‌ها را میان رقصانی ریده شده‌است؛ لب‌ها را میان امواجی مرداب شده‌است. تنی را میان آغوش‌ها صبح...
  13. Roya.saadat

    دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های ترشحات مغزی یک دیوانه | رویا سعادت کاربر انجمن یک رمان

    می‌توانی مرا از یاد ببری و به دست بادها بسپاری؛ می‌توانی مرا به دور دست‌های خیالت بفرستی. می‌توانی مرا میان تبعیدی های ذهنت پرت کنی؛ اما قول می‌دهم که من هم، می‌توانم دوباره عاشقت کنم. من...به توان عاشقی رسیده‌ام. دوباره و دوباره‌ها تو را حیران عشق می‌کنم؛ به تکرار تو را غرق موج‌های دوست داشتن...
  14. Roya.saadat

    دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های ترشحات مغزی یک دیوانه | رویا سعادت کاربر انجمن یک رمان

    خواب‌هایی آشفته، مرا از بیداری می‌ترساند. چشم‌هایم هق می‌زنند؛ از غضب دردهایی که قرار است ببارد. ای مردم شهر! تمامِ من می‌لرزد از وهم غمی که قرار است مرا در بر بگیرد؛ کاری کنید... .
عقب
بالا