نتایح جستجو

  1. GHAZAL NAROUEI

    نقد شورا نقد شورا رمان آئورا/ GHAZAL NAROEE | توسط شورای نقد

    خسته نباشی و بسیار متشکرم بابت وقت گذاشتن برای مطالعه و نوشتن این نقد. :458211-8e33e52a2f7bd5005505daf268120cac:
  2. GHAZAL NAROUEI

    نقد شورا نقد شورا رمان آئورا/ GHAZAL NAROEE | توسط شورای نقد

    ممنونم از مطالعه رمان و وقتی که بابت خوندن و نقد رمان گذاشتی. بیانت بسیار شیرین بود:face-with-tears-of-joy::slightly-smiling-face: :402::heart:
  3. GHAZAL NAROUEI

    نقد شورا نقد شورا رمان آئورا/ GHAZAL NAROEE | توسط شورای نقد

    اول از همه بسیار متشکرم بابت وقتی که برای مطالعه و نقد رمان گذاشتی. خسته نباشی قطعاً نقدت بیش از اون چیزی که فکرش رو بکنی دیدم رو نسبت به داستانم تغییر داد و قطعاً به توصیه‌هات عمل می‌کنم. :heart:
  4. GHAZAL NAROUEI

    مسابقه مسابقه | نبرد اساطیر

    غزل enfp :heart:
  5. GHAZAL NAROUEI

    در حال تایپ رمان آئورا | غزل نارویی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

    بالاخره امروز ویرایش این رمان تموم شد. یه سری پست‌ها حذف و اضافه شدند. ازین به بعد منظم پست می‌ذاریم :402: خدمتکاران او را باد می‌زدند. حبه‌های درشت انگور را در حلقومش فرو می‌کرد و بادگلو می‌زد. ناگهان دروازه قصر سفید گشوده می‌شد، آن برادر کله‌فرفری احمقش با لباس دلقک، به جای بینی‌اش توپ روی...
  6. GHAZAL NAROUEI

    در حال تایپ رمان آئورا | غزل نارویی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

    سرباز بغلی که صدایش کلفت‌تر بود گفت: - می‌دونم! به کسی که اینو نوشیده هر دروغی بگی، حقیقت رو فراموش می‌کنه و فکر می‌کنه این دروغ خود حقیقته! خیلی خطرناکه! آن‌ها معجون نورانی با نور صورتی را درون جعبه گذاشتند. هیچ چیز جز نورهای رنگارنگ در اتاق دیده نمی‌شد. - کلیدش کجاست؟ سرباز اولی گفت: - شاید...
  7. GHAZAL NAROUEI

    در حال تایپ رمان آئورا | غزل نارویی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

    شاید حق با او بود. همچنان که آن‌ها چرند و پرند می‌گفتند، لوسی و لوییس الماس‌ها را دنبال کرده و حالا به یک قصر باشکوه رسیده بودند. دیوارهای قصر سفید بود و رگه‌های طلایی بین هر آجرش قرار داشت. شکوه، عظمت و زیبایی در یک قاب! آب از لب و لوچه لوسی می‌ریخت! - برق می‌زنه! لوییس می‌ترسید. محکم دامن...
  8. GHAZAL NAROUEI

    در حال تایپ رمان آئورا | غزل نارویی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

    از وسایل چوبی عجیب، یک فنجان بیرون آورد؛ بعد با رقص انگشت اشاره‌اش فنجان را پر کرد. از ناخنش مایعی عجیب می‌ریخت. حال بهم‌زن و خوش‌مزه! - پسرعموم آرزو کرد تبدیل به یه چیزی بشه که بتونه سال‌ها بخوابه و کسی بیدارش نکنه؛ اما من برعکس اون! دلم می‌خواست یک فرد مهم توی شهرم باشم. مسئول زمان! می‌دونی...
  9. GHAZAL NAROUEI

    درخواست نقد ^~تاپیک جامع درخواست نقد همراه~^

    https://forum.1roman.ir/threads/153407/post-1101704 نقد شد. + نقد شورا.
  10. GHAZAL NAROUEI

    درخواست نقد °• تاپیک جامع در خواست نقد شورا•°

    https://forum.1roman.ir/threads/153407/post-1101704 نقد شد. + نقد شورا
  11. GHAZAL NAROUEI

    در حال تایپ رمان آئورا | غزل نارویی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

    نیتن برای اولین بار در زندگی‌اش، جلوی یک غریبه احساس معذب بودن نمی‌کرد. انگار می‌توانست خود واقعی‌اش را نشان بدهد. به کسی، جز ماریا! آدم‌های دنیای بیرون از این شهاب‌سنگ، نمی‌توانستند خیال‌بافی‌های او را درک کنند. نیتن همیشه مجبور بود سکوت کند، فرار کند و با کسی رو به رو نشود. اگر حرفی می‌زد،...
  12. GHAZAL NAROUEI

    در حال تایپ رمان آئورا | غزل نارویی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

    نیتن با خود اندیشید. یک موزیک شاد از خانه بغلی پخش می‌شد، او رقصید و شهاب سنگ سقوط کرد. یعنی باید می‌رقصید؟ ته دلش نمی‌خواست که شهاب سنگ، به جای اصلی خود برگردد؛ اینگونه پاتوق جدید او و ماریا از بین می‌رفت. نیتن آب دهانش را قورت داد و گفت: - وقتی شهاب سنگ رو انتقال بدیم، من چطور از این‌جا خارج...
  13. GHAZAL NAROUEI

    در حال تایپ رمان آئورا | غزل نارویی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

    ستاره‌ها رفتند و رفتند و از آن سنگ خارج شدند. پسرک، تا آخرین جایی که می‌توانست، با نگاهش ماریا را بدرقه کرد. دلش برای چند دقیقه پیش تنگ می‌شد. مردی که کنار گبریل ایستاده بود، کمی ظاهر عجیب داشت. انگار یک آدم کوتوله بود که با طناب، دو آهن زنگ‌زده را به پاهایش متصل کرده بود. به نظر می‌رسید...
  14. GHAZAL NAROUEI

    در حال تایپ رمان آئورا | غزل نارویی نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

    نیتن سرش را به نشانه تایید تکان داد. راجب گبریل صحبت می‌کردند. - اون خیلی چهره عجیبی داره! تاحالا آدمی با سفیدی رنگ پوست اون ندیدم! انگار روی صورتشو با گچ پوشونده! موهاش هویجیه، شبیه یه اسب! و... . به این‌جای صحبت که رسید، از خنده غش کرد و گفت: - اون صدایی که گفتم توی راه‌پله میومد، حدس بزن اون...
  15. GHAZAL NAROUEI

    مسابقات مسابقات BNY × بهمن ماه 1402 | انجمن یک رمان

    فانتزی https://forum.1roman.ir/threads/153407/post-1101704
عقب
بالا