نتایح جستجو

  1. دلٕـ آرا

    دنباله دار دختر دار بشی، اسمشو چی میذاری؟

    سلام قشنگام امیدوارم تو بهترین و قشنگ ترین ورژن خودتون باشین تو سال جدید:full-moon-face::fire: عیدتونم مبارک:yellow-heart: اگر دختر دار بشید اسمشو چی میذارید؟ خودم : پناه:pink-heart:
  2. دلٕـ آرا

    دنباله دار دنباله‌دار | نصیحت کن

    زندگی اگر همش شادی بود، شادی بی معنی میشد. شادی وقتی معنی پیدا میکنه که غم های بزرگی تجربه کردی!:butterfly:
  3. دلٕـ آرا

    دنباله دار دنباله‌دار | نصیحت کن

    لازم نیست آدمی رو که عاشقشین رو ب هر قیمتی تو زندگیتون نگه دارین بعضی وقتا آدما تو قلبمون جا دارن نه کنارمون :melting-face::butterfly::white-heart:
  4. دلٕـ آرا

    تبریک تولد پریسا خانوم(PARISA_R)مبارک باد

    تولدتون مبارک :butterfly::blue-heart:
  5. دلٕـ آرا

    مشاعره مشاعره با حرف م

    من م**س.ت می عشقم هشیار نخواهم شد وز خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
  6. دلٕـ آرا

    در حال تایپ رمان پیچیده در پیچک تنهایی | مریم ایزدی کاربر انجمن یک رمان

    به طرف آشپزخونه دویدم! خانوم خوشگلم؟ به من گفت خانوم خوشگلم؟ دستم رو روی قلبم گذاشتم. دست‌هام بدجوری می‌لرزید. وای چطوری چایی ببرم؟ صدای زنگ در اومد که چندتا نفس عمیق کشیدم؛ صدای سورنا از پذیرایی اومد. - من باز می‌کنم! سپهر و سورنا شروع کردن به صحبت کردن. سینی چایی رو برداشتم و بعد از چند نفس...
  7. دلٕـ آرا

    در حال تایپ رمان پیچیده در پیچک تنهایی | مریم ایزدی کاربر انجمن یک رمان

    با صدای آلارم گوشی بلند شدم. با نهایت سرعت تقریبا به سمت حمام پرواز کردم و با نهایت وسواس دوش گرفتم و پریدم بیرون و نشستم روبه‌روی کمد تا ببینم چی بپوشم. یک لباس تو خونگی پوشیدم و سپهر رو صداش زدم: - سپهر! سپهر! یکم گذشت. سپهر در زد و بعد اومد داخل. از حوله روی موهاش معلوم بود اونم دوش گرفته. با...
  8. دلٕـ آرا

    در حال تایپ رمان پیچیده در پیچک تنهایی | مریم ایزدی کاربر انجمن یک رمان

    - منو تو آغوشت بگیر؛ آغوش تو مقدسه... تولد یک نفسه چشم‌های مهربون تو منو به آتیش می‌کشه... صدای قدم.های بلند و پشت سر هم سورنا اومد و بعد صداش... - حالت خوبه؟ - نوازش دست.های تو عادت ترک هم نمیشه چشم.های مهربون تو من و به آتیش می‌کشه... . دقیقا روبه‌روم ایستاده بود و من تصویری جز شونه‌های پهنش...
  9. دلٕـ آرا

    در حال تایپ رمان پیچیده در پیچک تنهایی | مریم ایزدی کاربر انجمن یک رمان

    با ترس پتو رو از روم کنار زدم و سریع سمت کمدم رفتم و یک پالتوی قهوه‌ای و شلوار کتون شیری رنگ بیرون کشیدم و برگشتم سمت سپهر که همونطوری مات و مبهوت وایساده بود. با عجله گفتم: - بجنب دیگه برو لباس بپوش تا منم لباس بپوشم! سپهر بی‌حرف با حالت دو از اتاق رفت بیرون. به محض رفتنش سریع لباسام رو پوشیدم...
  10. دلٕـ آرا

    مباحث متفرقه یه دیالوگ از رمانت که دوستش داری... .

    دستش روی ماشه رفت دست‌هاش می‌لرزید؛ نمی‌دونم از خشم بود یا از بعد شلیک می‌ترسید. اون پدرامی که می‌شناختم، نامرد بود ولی فکر نکنم قاتل باشه؛ ولی کسی که زنش رو می‌فروشه نمی‌تونه آدم‌کش باشه؟! صدای شلیک گلوله فضای خونه رو پر کرد. حس می‌کنم الان درک کردم که چرا شیرین بعد خسرو تن به هیچ مردی نداد و...
  11. دلٕـ آرا

    دلنوشته‌ غیرپارسی مجموعه دلنوشته‎‌های albatros (آلباتروس) مریم ایزدی کاربر انجمن یک رمان

    Deniz bana seni hatırlatıyor, bana bakışlarını hatırlatıyor (دریا مرا به یاد تو می اندازد، مرا به یاد نگاه های تو می اندازد)
  12. دلٕـ آرا

    مهم تاپیک جامع اعلام پایان مجموعه دلنوشته کاربران

    دلنوشته - مجموعه دلنوشته‌های رهایم کن | مریم ایزدی کاربر انجمن یک رمان سلام دلنوشته به پایان رسید:))
عقب
بالا