نتایح جستجو

  1. ~Deku

    در حال تایپ رمان افسون چپ دست | محیا دشتی کاربر انجمن یک رمان

    - هیچکس نمی‌دونه، فقط مشخصه که توی انگلستانه. اگه تو چین دروازه باز می‌کردم وقت زیادی تلف می‌شد. سرم رو تکون دادم و محقق بلند شد. - شروع کن. روی دو پا محکم ایستادم و سعی کردم تمرکز کنم. چیزی که سخت بود این بود که هسته‌مو استفاده نکنم و مانای خام آزاد کنم. در واقع یه دانش‌آموز عادی باید اول همین...
  2. ~Deku

    در حال تایپ رمان افسون چپ دست | محیا دشتی کاربر انجمن یک رمان

    غروب بالاخره از قطار پیاده شدیم و به یه رستوران رفتیم، چون واقعاً گشنم بود. وقتی گفته بود می‌ریم غذا بخوریم توقع جای گرون‌تر و قشنگ‌تری از لندن داشتم...نه همچین جای ساده‌ای تو فضای باز! حتی از غذاش چندان لذت نبردم، برای منی که با غذاهای تندتر و پر ادویه‌تر بزرگ شده بودم این زیاد خوش‌مزه نبود. -...
  3. ~Deku

    در حال تایپ رمان افسون چپ دست | محیا دشتی کاربر انجمن یک رمان

    «اما» جین کانگ، هکتور کروزو، سباستین آرکامبو...چرا این اسم انقدر گذشته رو زنده می‌کرد؟ الآن یه چیزی یادم افتاد... آقا معلم مثل بقیه ما چپ‌دست‌ها نمرد، اون یه خارجی بود که با پایان سال تحصیل ما برگشت خونه‌ش... . ممکنه یه روز دوباره آقای سباستین رو ببینم؟ همه چیز این کاراکتر من رو یاد اون...
  4. ~Deku

    انیمیشن عکس انیمیشن | Miraculous

  5. ~Deku

    انیمه عکس انیمه | Frieren

  6. ~Deku

    انیمه عکس انیمه | Frieren

  7. ~Deku

    انیمه عکس انیمه | Frieren

  8. ~Deku

    انیمه عکس انیمه | Frieren

  9. ~Deku

    انیمه عکس انیمه | Frieren

  10. ~Deku

    در حال تایپ رمان افسون چپ دست | محیا دشتی کاربر انجمن یک رمان

    به پرونده‌ خودم فکر کردم... . «توضیحات: نمونه به علت ناخالصی شکست خورد. طبق تحقیقات خون α به سازگاری حداکثر α_S نرسید. یادداشت محقق: مهم نیست چقدر جست و جو کردیم، خون قدرتمند A باید با Ω_S به نتیجه برسد.» با اطمینان گفتم: - خون اَبَر امگا...معنیش چیه؟ سرش رو با آرامش تکون داد: - هوش شما تحسین بر...
  11. ~Deku

    در حال تایپ رمان افسون چپ دست | محیا دشتی کاربر انجمن یک رمان

    چشمام می‌سوختن. انگار یه وزن سنگینی روشون بهم اجازه نمی‌داد بازشون کنم. گلودرد خفیفی داشتم، و تشنگی زیاد. هیچ صدایی نمی‌تونست ازم خارج بشه...هیچ زنجیر یا طنابی رو خودم حس نمی‌کردم و سطحی که روش بودم زیاد سرد و سفت نبود، ولی انقدر ناتوان بودم که نمی‌شد حرکتی بکنم. کاملا واضح بود، رگ های مانام...
  12. ~Deku

    در حال تایپ رمان افسون چپ دست | محیا دشتی کاربر انجمن یک رمان

    [با لبخند شیطنت آمیزی دسته گل تو دستم رو بو کردم و سمت درخت کاج باغ رفتم. امروز صورتی پوشیده بودم و آرایش ملایمی داشتم، چون ژولیو دوست داشت. خودش عادت داشت رنگای تیره بپوشه ولی معتقد بود رنگای روشن بیشتر بهم میان و منم این روز رو استثنا قائل شده بودم. بگذریم، اون هر سری تولدمون رو یادش می‌رفت!پ...
  13. ~Deku

    در حال تایپ رمان افسون چپ دست | محیا دشتی کاربر انجمن یک رمان

    چشمام رو که باز کردم، روی تخت خواب ابریشمی بودم. پرتو های آفتاب رو حس می‌کردم که چشمام رو اذیت می‌کنن. نگاهم رو به ندیمه این اواخرم دوختم، لی‌لینگ جلوی آینه با وسایل آرایش من مشغول بود و خوشگل‌تر و بهاری تر از همیشه شده بود. البته خودم بهش اجازه‌شو داده بودم. - لی‌لینگ... . - بانو مِی! از روی...
  14. ~Deku

    در حال تایپ رمان افسون چپ دست | محیا دشتی کاربر انجمن یک رمان

    «نمونه ۳۵ ♀ سال‌های نظارت: ۱۰ خون: ناخالص قدرت ذهنی: ۸۵٪ مانا: حداقل سازگاری توضیحات: نمونه به علت ناخالصی شکست خورد. طبق تحقیقات خون α به سازگاری حداکثر α_S نرسید. یادداشت محقق: مهم نیست چقدر جست و جو کردیم، خون قدرتمند A باید با Ω_S به نتیجه برسد.» چقدر رمزی...حروف یونانی داشت و متنش هم...
  15. ~Deku

    در حال تایپ رمان افسون چپ دست | محیا دشتی کاربر انجمن یک رمان

    روی تختم با بی‌حالی دراز کشیدم. دلم واسه برادرم تنگ شده بود...هیچ چیز راجع به این خانواده قابل قبول نیست. من و اون هم‌سنیم، ولی منی که یه دخترم وارث سلطنتم، عجیبه. من بهتر می‌جنگم ولی اونو فرمانده ارتش کردن، عجیبه. هردو جایگاه هم رو می‌خوایم ولی باهم نمی‌جنگیم، عجیبه. لباسام رو عوض نکرده بودم،...
عقب
بالا