نتایح جستجو

از سخاوت هر شاخه حرفهای بسیار از سینه سرخ هر درخت رنگین کمان کلمات صفحات سرد زمین را دستان باد ورق خواهد زد و تمایل طبع بلند آفتاب شعری به ظرافت پاییز خواهد سرود ... پینوشت: تهران / پارک ملت #کرگدن_پیر

اعتراف می کنم اول دبیرستان که بودم با پسر همسایمون دعوام شد. میدونستم که روز قبل رفته واکسن زده. زنگ زدم خونشون گفتم آقای احسان ...؟ 17 ساله؟ نام پدر...؟هستید؟ دیروز واکسن هپاتیت زدید؟ با تعجب گفت: بله! آقا منم گفتم: "اشتباه شده واکسنی که دیروز زدید تا 48 ساعت دیگه باعث بروز علائمی می شه که باید...

شاید هنوز راه درازی در پیش داریم تا بفهمیم که گناه برهنگان را به پایی خودشان می نویسند اما گناه پاهای برهنه را، به پایِ ما ... #کرگدن_پیر

اشکهایم با غرور من منافاتی نداشت ... اتفاقا ابرهای تیره بارانی ترند ... #کرگدن_پیر

آیا این شب است که باغث می شود من به تو فکر کنم یا من هستم که برای فکر کردن به تو انتظار شب را میکشم؟ #کرگدن_پیر

سلام میلادتون مبارک با آرزوی بهترینها بر شما #کرگدن_پیر

لاکپشت ها از فهم خود بیشتر آفتاب خورده اند از طاقت استخوان از اشتهای زمستان حتی؛ آنقدر خوابیده اند که رویای بهار پلاسیده است! زیر هر گام، تقدیر را چندان سنجیده اند که انتخاب؛ حوصله اش سررفته است! به خرگوش بگویید خط پایان مال خودت، لاکپشت ها، دسته جمعی زمان را ترک می کنند ...! پینوشت: ایران /...

نکبت در زمین نکبت در زمان نکبت در هوا نکبت در صدا نکبت در سکوت . . . در این گستره‌ی کارتن‌خوابی‌ها و کودکان خیابانی، نفت هم بوی نکبت می‌دهد. . . . دیگر نمی‌توانم بنویسم ... دود دارد نفس شعرم را می‌برد. #کرگدن_پیر

کوپر: تو یه دانشمندی، برند. برند: پس به حرفم گوش کن. وقتی بهت میگم عشق چیزی نیست که ما اختراع کرده باشیم. عشق مشهوده و قدرتمنده، حتما یه معنایی داره. کوپر: بله عشق معنا داره. فواید اجتماعی، پیوند اجتماعی، تربیت فرزند… برند: ما مرده‌هامون رو دوست داریم. فایده اجتماعی اون چیه؟ کوپر: هیچی برند ...

هیچ دردی بالاتر از بی مادری نیست خدا برای هیچکس نخواد روح مادر عزیزت شاد مهران جان

لحظاتی هست استخوانهای اشیا می پوسد و فرسودگی از در و دیوار میبارد لحظاتی هست نه آواز گنجشک فروردین نه صدای صمیمی از آن طرف سیم و نه نگاه مادر در قاب قانعت نمیکند زندگی قانعت نمیکند مادر من بی تو به اندکی مرگ احتیاج دارم ... * دلم برای مامان پروانه م خیلی تنگ شده. یه دلتنگی به عمق پانزده سال...

شانه هایت، ساعتی چند؟! بگو، میخرمش گاه خرج گریه هایم سخت بالا می رود...!

نِی به غیر از اشک چیزی در بساطش نیست وقتی دختر زیبای خان را چشم یک چوپان بگیرد

تو را با چادر مشکی و سنگین دوستت دارم بگو مثل بسیجی ها، عروسم می شوی خواهر ...

شر و شور غزل می ریخت تا صبح تب و تاب بغل می ریخت تا صبح بــــه لبهایت شبی کردم اشاره از انگشتم عسل میریخت تا صبح