(ای مادرم)
چشمانت را برویم نبند
با چشمان بسته ات جان می دهم
امید زندگی را از دست می دهم
مادرم
تنها چراغ شبهای تاریکم
نکند خاموش شوی
من از تاریکی می ترسم
تنها دستگیر من در تمام زندگی
نکند دست هایت سرد شوند،
که همچو کودکی در خیابان زندگی گم می شوم
مادرم
آرامشم توی
نکند برویی
که آرام و قرار ندارم...