نتایح جستجو

  1. Yaldabanoo

    در حال تایپ رمان تا کی انتظار | یلدا بانو کاربر انجمن یک رمان

    بعد مدت‌ها اومدم با یه پست جدید *** با کرختی دستش را به دنبال گوشی‌اش روی تخت کشید. از زیر پتوی گل‌بافت آن را بالا آورد و با چشم‌هایی که به سختی سعی در باز نگه داشتنشان داشت، به ساعت گوشی نگاه کرد. خمیازه‌ی بی‌صدایش با قاروقور شکمش همراه شد. اشک جمع‌شده در چشمش را زدود و به تبیعت از شکم گرسنه‌اش...
  2. Yaldabanoo

    مسابقات مسابقات BNY × بهمن ماه 1402 | انجمن یک رمان

    https://forum.1roman.ir/threads/57040/ سلام خدا قوت ژانر درام
  3. Yaldabanoo

    در حال تایپ رمان تا کی انتظار | یلدا بانو کاربر انجمن یک رمان

    با تندی چرخید تا از آن مطب مزخرف فرار کند که موهایش به بینی آیلا کشیده شد و دیوارهای بلند عطسه‌ی سنگینش را به جان خریدند. *** صدای زنگ درب در محوطه‌ی خلوت خانه اکو شد. دریا درحالی که با دو دستش موهای تازه سشوار کشیده‌اش را گوجه‌ای به بالا جمع می‌کرد، در را گشود. لبخند بسته‌ای به روی سرخ و سفید...
  4. Yaldabanoo

    در حال تایپ رمان تا کی انتظار | یلدا بانو کاربر انجمن یک رمان

    صدای محکم و پر اعتماد به نفسش که در اتاق پیچید، همه چیز ساکت ماند و تنها تیک‌تاک ساعت برنده‌ی تاج و تخت شد. به وضوح بالا رفتن گوشه‌ی لب مرد مقابلش را دید و به دنبال آن چرخیدنش را. حینی که دکمه‌ی‌ سر آستین‌های نقره‌ای‌اش را می‌گشود، سمت قهوه ساز قدم برداشت و تق تقِ کفش‌های ورنی‌اش بد روی اعصاب...
  5. Yaldabanoo

    در حال تایپ رمان تا کی انتظار | یلدا بانو کاربر انجمن یک رمان

    لحنش سرد بود، خشک و باد اشتیاقش همین اولِ کاری بد خوابیده بود. درست برعکسِ آیلا که در پوستِ خودش نمی‌گنجید و نیشش از این گوش تا آن گوش باز بود. استرس را می‌شد از چهره‌ی بی‌رنگش فهمید اما لحنش را محکم کرد. هر دویشان یاد گرفته بودند، باید سخت می‌بودند! - مطمئن باشید ما از پس وظایفمون به خوبی بر...
  6. Yaldabanoo

    در حال تایپ رمان تا کی انتظار | یلدا بانو کاربر انجمن یک رمان

    سرش را با طمانینه‌ی خاصی به طرف آن‌ها چرخاند. چرخید و چرخشش دل سیلا را پیچ داد و پیچ داد. مردمک‌های سرسبزش به اندازه‌ی نعلبکی درشت شدند، سلول‌های تنش سر شدند و نگفته بود دلش چقدر شور می‌زد؟! نگاهِ مات و حیرانش میان دو تیله‌ی عسل‌گون مقابلش چرخ خورد و سرش چرخ خورد و عجب چرخ و فلکی در تمام وجودش...
  7. Yaldabanoo

    در حال تایپ رمان تا کی انتظار | یلدا بانو کاربر انجمن یک رمان

    با طمانینه نگاهش را در اطراف چرخاند. - خب بچه‌ها اگه موافق باشید یه کمی درباره‌ی کارتون براتون توضیح بدم. هر دو با اضطرابی نامشهود به دنبال دکتری که به نظر می‌رسید ارشد باشد‌، به راه افتادند. مطب چندان بزرگی نبود. طبقه‌ی اول درمانگاه را شامل می‌شد و طبقه‌ی دوم و سوم به ترتیب بینایی‌سنجی و...
  8. Yaldabanoo

    در حال تایپ رمان تا کی انتظار | یلدا بانو کاربر انجمن یک رمان

    هر دو زیرِ پتوی مخملی گل‌دار خزیدند و دست‌هایشان دور هم قفل شد. جایشان تنگ بود، اما حالشان خوب بود. ذهنشان خسته و مشوش بود اما حالشان کنار هم خوب بود! آیلا پدر و مادری نداشت که پشتوانه‌اش باشند، سیلا هم. به‌هم تکیه کرده و تا این‌جای راه با تجربه و تلاش‌های مضاعف خود پیش رفته بودند. در این دنیای...
  9. Yaldabanoo

    در حال تایپ رمان تا کی انتظار | یلدا بانو کاربر انجمن یک رمان

    عید همه مبارک :c1heer: :intlove: با شنیدن این خبر چشم‌های دریا خانم برق زدند و لبخند ملیحی زد. - می‌دونستم! نگفتم درست میشه؟ بهتون افتخار می‌کنم دخترهای گلم. با ذوق از جا برخاست و میز چوبی را دور زد. از پشت محکم هردویشان را در آغوش کشید و چه قدر آیلا در آن نا آرامی ذهنش به دلگرمی نیاز داشت؛ به...
  10. Yaldabanoo

    در حال تایپ رمان تا کی انتظار | یلدا بانو کاربر انجمن یک رمان

    نمی‌دانست چه مدت بود که روی صندلی مقابل دریای خروشان نشسته بودند و به دور دست نگاه می‌کردند. به جایی که معلوم نبود...شاید گذشته پشت آن دریای آبی مقابل چشمانشان می‌رقصید! هوا زیادی سرد بود؛ آن‌قدر که چای خوش‌رنگ در دست سیلا یخ زده بود! اما چه اهمیتی داشت وقتی دل و چشمان سیلا از سرما بی‌حس شده...
عقب
بالا