نتایح جستجو

  1. *Soheyla*

    در حال تایپ رمان مالامال درد | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

    جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید دلتنگم نبودین؟ :upside-down-face:
  2. *Soheyla*

    در حال تایپ رمان مالامال درد | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

    جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید دانلود یک عدد میراث
  3. *Soheyla*

    در حال تایپ رمان مالامال درد | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

    جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید دقت کردین چند پارته این بچه نتونسته سیگار بکشه؟ :390:
  4. *Soheyla*

    در حال تایپ رمان مالامال درد | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

    با اخم نگاهش را از در گرفت و برگشت سمت منی که فقط یک آوار ازم مانده بود.‌ برای همین بود که مرگ را به زندگی کردن ترجیح می‌دادم. من مادر درست و حسابی نداشتم، مادری که برایم دل بسوزاند و مراقبم باشد، بلکه هر وقت مرا می‌دید با من طوری رفتار می‌کرد که از نفس کشیدنم پشیمان می‌شدم. همسر خوبی هم...
  5. *Soheyla*

    در حال تایپ رمان مالامال درد | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

    جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید یاده بچه‌م نفس توی دلشکن افتادم، اون از پدر شانس نیاورد این از مادر..‌.بچه‌های من کلا یتیمن:upside-down-face:
  6. *Soheyla*

    در حال تایپ رمان مالامال درد | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

    جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید آخ که دلم خنک شد
  7. *Soheyla*

    در حال تایپ رمان مالامال درد | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

    جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید هر دم از این باغ بری می‌رسد
  8. *Soheyla*

    در حال تایپ رمان مالامال درد | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

    خنده‌ی بلندش قلبم را شکاف می‌دهد. با ترس نگاهش می‌کردم، من از شاهرخ بیشتر از آریا می‌ترسیدم، اصلاً یک طور خاصی از این آدم چندشم می‌شد.‌ باز می‌شد با بُعد تاریک و ترسناک آریا کنار آمد، حداقل گاهی شب‌ها که شکنجه‌م می‌کرد یا دست درازی می‌کرد، خودم را قانع می‌کردم که شوهرم است، ازم خوشش نمی‌آید. هر...
  9. *Soheyla*

    در حال تایپ رمان مالامال درد | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

    جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید دخترم کلاً از زندگی شانس نیاورده؟ دم به دقیقه یکی باید بیاد...به زندگیش:melting-face:
  10. *Soheyla*

    در حال تایپ رمان مالامال درد | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

    جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
  11. *Soheyla*

    در حال تایپ رمان مالامال درد | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

    - ترمه زود باش، غذا یخ کرد! با شنیدن صدای لیلا حوله را روی صورت خیسم می‌کشم و نگاه گذرایی به خودم داخل آیینه انداختم، نمی‌دانم به خاطر قرص‌ها بود یا خواب‌های عمیقم اما هر چه بود گودی زیر چشمانم کمرنگ‌تر شده بودند، صورتم از آن حالت بی‌روحی و زمختی بیرون آمده بود و گونه‌هایم کمی رنگ گرفته بودند. -...
  12. *Soheyla*

    در حال تایپ رمان مالامال درد | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

    لبم را با زبانم تر می‌کنم، این روزا آنقدر این کار را کرده‌ام که لبانم زخم شده‌اند. نمی‌خواستم جوابش را بدهم مجبور نبودم، اما نگاهش آنقدر عمیق و راسخ بود که زبانم بی‌توجه به عقلم به حرف آمد: - از تاریکی یا فضای بسته و کوچیک نمی‌ترسم، من از آدما می‌ترسم، من از تنها موندن با یک آدم توی یک فضای بسته...
  13. *Soheyla*

    در حال تایپ رمان مالامال درد | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

    جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
  14. *Soheyla*

    در حال تایپ رمان مالامال درد | سهیلا زاهدی نویسنده انجمن یک رمان

    فشار بیشتری به دستان گره خورده‌ام وارد کرد و زمزمه می‌کند: - نترس! به چیزهای خوب فکر کن. چیزهای خوب؟ چیزی هم در این دنیای خاکستری وجود داشت که از نظر من خوب باشد؟ پلک‌هایم را بستم تا بلکه نفس‌هایم منظم شوند... درست است که مرا در برگرفته بود اما بدنش هیچ تماسی با بدنم نداشت، تنها دستان مردانه و...
  15. *Soheyla*

    درخواست تاپیک جامع درخواست جلد رمان

    سلام خسته نباشین درخواست جلد داشتم نام رمان: مالامال درد نام نویسنده: سهیلا زاهدی ژانر: درام، عاشقانه، اجتماعی خلاصه: هنگامی که برای نخستین بار فهمید چه اشتباهی در حق خودش و روحش کرده است. دیگر آن آدم سابق نشد. زندگی ترمه‌ی عاشق بعد از گذشت پنج سال به بن بست رسیده است و نفس‌های آخرش را...
عقب
بالا