گور خودت و کندی عزیزم! چوب دستیم و تکون دادم و وقتی اون مشغول خودنمایی و خنک بازی بود با گفتن*امانسپیر* بدنمو آزاد کردم. قبل از اینکه بفهمه چهخبره زیرپایی رد کردم که زمین خورد. چوب دستیش که کنارش افتاده بود و باپام ازش دور کردم و از زمین دوئل بیرون انداختم. با گفتن ورد*لوکومور مورتیس* پاهاش و...