نتایح جستجو

  1. Sahel_am

    دریافت تاپیک جامع دریافت جلدها

    دلنوشته تیمار نویسنده: @ستاره لطفی
  2. Sahel_am

    فن فیکشن فن فیکشن من در هاگوارتز | ساحل م. کاربر انجمن یک رمان

    با گفتن اسم مکسون، دایانا دستش را به طرف دهانش برد. مکسون به سختی نگاهش را از او گرفت و رو به من گفت: - چطوری لو رفتم؟ عصبانیتم فروکش کرد. - من که مادرتم نباید می فهمیدم؟ - نمی خواستم دردسر درست کنم. نگاهی به دایانا انداختم. متوجه مسیر نگاهم شد. - فک کنم دلیل خوبی هم داشتی... . با کمی مکث ادامه...
  3. Sahel_am

    فن فیکشن فن فیکشن من در هاگوارتز | ساحل م. کاربر انجمن یک رمان

    به کنایه گفتم: - چیز دیگه ای هست که بخواین عرض کنید، آقای جک؟ پاسخی نداد. نمی دانم چرا عصبانی شدم. - چرا؟ شما بعد از اون دعوا بدون این که پشت سرتون رو نگاه کنید، گذاشتین رفتین و حالا که می بینمتون حتی حاضر نیستین جواب سلامم رو بدین ! یکی از دوستانش با تعجب پرسید: - تو دعوا کردی؟ اونم بخاطر یه...
  4. Sahel_am

    فن فیکشن فن فیکشن من در هاگوارتز | ساحل م. کاربر انجمن یک رمان

    کم کم داشتم خسته می شدم. آمار تعداد دورهای رقص از دستم در رفته بود. جک پیشنهاد داد که کمی استراحت کنم. از میان جمعیت راهمان را باز کردیم. هنوز از بین جمعیت بیرون نیامده بودیم که پایم لغزید. اولین چیزی را که به دستم رسید چسبیدم تا از سقوطم جلوگیری کنم. از قضا کراوات یکی از مهمانان بود. لبم را...
  5. Sahel_am

    فن فیکشن فن فیکشن من در هاگوارتز | ساحل م. کاربر انجمن یک رمان

    وقتی به تالار بزرگ‌رسیدم. تقریبا سالن پر شده بود. صدها فیری تیل کوچک در هوا معلق بودند و عده ای دور میزهای کوچکی که تعبیه شده بود، گرد آمده بودند و گروه پری های جنگلی آواز می خواندند و عده ای در وسط سالن در حال رقصیدن بودند. صدای پر شور آن ها مرا به وجد می آورد. همانطور که حدس می زدم رنگ لباس...
  6. Sahel_am

    تبریک H.B.D Maee haq khor

    تولدت مبارک خانومی :458039-45f2a44705b8a0bf123b30032d39a5ba::ole::458047-6dc8ffbbdef9cc2a2419e3bb0fa8d8d5:
  7. Sahel_am

    فن فیکشن فن فیکشن من در هاگوارتز | ساحل م. کاربر انجمن یک رمان

    کاملا رنگ و رویم پریده بود که به اتاقم رسیدم. پس از بیرون بردن هیپوگریف، مکسون مرا بلند کرده و روی آن نشانده بود. چشمانم سیاهی می رفت اما در عین حال محکم به هیپوگریف چسبیده بودم. هیپوگریف به پرواز درآمد اما جرئتش را نداشتم به پایین نگاه کنم. پس از مدتی که برایم به اندازه یک قرن بود، روی زمین...
  8. Sahel_am

    فن فیکشن فن فیکشن من در هاگوارتز | ساحل م. کاربر انجمن یک رمان

    مکسون جلو رفت و شروع به نوازش سر هیپوگریف کرد. پرسید: - میخوای نوازشش کنی؟ درحالیکه سعی می کردم با هیپوگریف چشم تو چشم نشوم، گفتم: - نه ممنونم ناگهان پرسید: - نکنه می ترسی؟ اقرار کردن به ترسم کار راحتی نبود. مودبانه گفتم: - اینطور نیس پوزخندی زد. مطمئنا دستم را خوانده بود. هیپوگریف غرش ضعیفی...
  9. Sahel_am

    فن فیکشن فن فیکشن من در هاگوارتز | ساحل م. کاربر انجمن یک رمان

    *** باورم نمی شد در رابطه با نوع دکوراسیون جشن با کاترین در حال رقابت بودم. هر از گاهی کاترین ایده هایی مطرح می کرد اما من سرم را در ژورنال فرو برده بودم. هیچکس نمی توانست نجاتم دهد. موسیقی سالن به شدت تمرکز را به هم می ریخت اما نمی توانستم اعتراضی کنم. خدای من کاش کسی پیدا می شد و من را از آن...
  10. Sahel_am

    فن فیکشن فن فیکشن کره‌ای راز جنگل آچیارا | دیانا م. کاربر انجمن یک رمان

    سوهو: چشمانش را به سختی از هم گشود. ابتدا همه چیز سفید بود. در تمام بدنش احساس کرختی می کرد. -: سوهو ؟ با شنیدن صدای آشنایی سرش را چرخاند. کای آنجا نشسته بود. با نگاهش بقیه اتاق را کاوید کسی نبود. کای به خنده گفت : ناامید شدی که فقط من اینجام؟ خاطرات قبل از بیهوشی اش به ذهنش هجوم آوردند. من من...
  11. Sahel_am

    فن فیکشن فن فیکشن کره‌ای راز جنگل آچیارا | دیانا م. کاربر انجمن یک رمان

    به خودش اعتماد داشت و این بیش از هر چیزی او را می ترساند . سه هفته از زمانی که آچیارا به قبیله ی مونتاجی پناه آورده بود، می گذشت. اتفاقات زیادی افتاده بود که هیچ کدام خوشایند نبودند. آچیارا تنها شب ها از آن سردابه به بیرون می خزید و قبل از روشن شدن هوا به مخفی گاهش باز می گشت. دلش برای خانواده...
  12. Sahel_am

    فن فیکشن فن فیکشن من در هاگوارتز | ساحل م. کاربر انجمن یک رمان

    انتهای پست قبل کمی ویرایش شد *** مادام کینگ وقتی به خانه بازگشتم. سکوت عمیقی حکم فرما بود. آنتونیوس، خدمتکارم شنلم را گرفت و درحالیکه از گرمی هوا شکایت می کردم. به طرف اتاق مطالعه به راه افتادم. آنتونیوس گفت: - بانوی من ! روز قبل یک شخص به نام آلبوس سوروس پاتر به دیدن دوشیزه پرول آمدند. به قاب...
  13. Sahel_am

    فن فیکشن فن فیکشن من در هاگوارتز | ساحل م. کاربر انجمن یک رمان

    در اولین فرصت به اتاقم فرار کردم و با همان لباس دکلته و چین دار روی تخت دراز کشیدم. متنفر بودم. متنفر از آدم‌های پست. همگی کمر همت بسته بودند تا مرا دیوانه کنند. چرا زندگی ام تلخ بود؟ چرا سهم من از زندگی آوارگی و بیچارگی بود؟ قطرات اشک یکی یکی پایین غلتیدند. هیچ جوابی برای چراهایم نبود. هیچ...
  14. Sahel_am

    فن فیکشن فن فیکشن من در هاگوارتز | ساحل م. کاربر انجمن یک رمان

    *** اطرافم شروع به چرخیدن کرد. قرار نبود این چیزها یادم باشد. جیغ می کشیدم و مادرم را صدا می زدم. دست مهربان زنی دستم را فشرد. چوبدستی اش را به طرف سرم نشانه گرفته بود. آرام زمزمه می کرد: - فراموش کن عزیز دلم... اتفاقای بد رو فراموش کن *** قبل از این که سقوط کنم آلبوس دستم را گرفت و مرا روی مبل...
  15. Sahel_am

    فن فیکشن فن فیکشن من در هاگوارتز | ساحل م. کاربر انجمن یک رمان

    مرد قد بلند یونیفرم پوشی وارد سالن شد. تعظیمی به مکسون کرد و گفت: - شخصی به نام آلبوس پاتر درخواست ملاقات دارند. با تعجب به او نگاه کردم. آلبوس پاتر؟ چرا او اینجا بود؟ دست مکسون مشت شد. با صدای خش داری گفت: بفرستش بره . بگو والدینم خونه نیستن - اما ایشون تمایل دارند دوشیزه پرول رو ملاقات کنند...
عقب
بالا