طنز ساندویچ ژامبون | چارلز بوکوفسکی

Citrus aurantium

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
13/9/17
ارسالی‌ها
75
پسندها
447
امتیازها
2,648
سن
23
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
کتاب ساندویچ ژامبون از زبان یک کودک روایت می‌شود و به نوعی اتوبیوگرافی خود بوکوفسکی (بوکفسکی) نیز تلقی می‌شود.

چارلز بوکوفسکی کتاب ساندویچ ژامبون را به همه پدرها تقدیم کرده است. (بعد از مطالعه دلیل اینکه بوکوفسکی کتاب را به همه پدرها تقدیم کرده است به خوبی متوجه خواهید شد.)

در این کتاب ما روز به روز شاهد سرکوب و تهی شدن وجود هِنری از قریحه و احساسات، و پر شدنش از خشمی تمام نشدنی هستیم. انزجار او از انسان های جامعه، بیگانگی و انزوا طلبی اش روز به روز رشد می کند. هِنری از زندگی و این جامعه ی مضحک و دور از انسانیت بیزار است و در این باتلاق، نوشیدنی و نوشتن را تنها پناهِ خودش میابد.

کتاب ساندویچ ژامبون هم مانند دیگر کتاب هایش سرشار از طنز است، اما طنزی که همیشه غمی عمیق و تلخ را پشت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Citrus aurantium

Citrus aurantium

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
13/9/17
ارسالی‌ها
75
پسندها
447
امتیازها
2,648
سن
23
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
اولین چیزی که یادم می‌آید، مخفی بودن زیر چیزی‌ست. زیر یک میز. من پایه میز را می‌دیدم. پای آدم‌ها را، و بخشی از رومیزی را که آویزان بود. آن زیر تاریک بود و من آن زیر بودن را دوست داشتم. به گمانم در آلمان بودیم. و من یک یا دو سال بیشتر نداشتم. سال 1922. من زیر میز حس خوبی داشتم. و ظاهرا هیچ‌کس از بودن من در آن‌جا خبر نداشت. نور روز تابیده بود بر فرش و بر آدم ها.من نور ردز را دوست داشتم. پای آدم ها چندان جالب نبود،نه چنانکه رو میزی آویزان، نه چنانکه پایه میز،نه چنانکه نور روز.
 
امضا : Citrus aurantium

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا