مهم تاپیک جامع اعلام پایان مجموعه دلنوشته کاربران

[شَفَــق]

روی سایت | دلنوشته مجموعه ترس‌های دخترک | FaEzeH #A کاربر انجمن یک رمان | Page 4

به نام خالق دنیای تیره‌ی انسان‌ها نام دلنوشته: مجموعه ترس‌های دخترک نویسنده: faezeh.as مقدمه: زمانه بد شده یا مردمان گرگ شده‌اند؟ گرگ‌ها انسان شده‌اند یا انسان در کمیابی شده است؟

forum.1roman.ir

پایان

 

[نگاردال]

روی سایت | دلنوشته ى نگار| نگار بانو كاربر انجمن يك رمان

نام دلنوشته: نگار نام نويسنده:negar-d مى گويند دستانش مدت هاست براى ديگرى شده پوزخندى مى زنم او از اول هم براى من نبود..

forum.1roman.ir

 

[ASaLi_Nh8ay]

روی سایت | دلنوشته مجموعه ترس‌های دخترک | FaEzeH #A کاربر انجمن یک رمان | Page 4

به نام خالق دنیای تیره‌ی انسان‌ها نام دلنوشته: مجموعه ترس‌های دخترک نویسنده: faezeh.as مقدمه: زمانه بد شده یا مردمان گرگ شده‌اند؟ گرگ‌ها انسان شده‌اند یا انسان در کمیابی شده است؟

forum.1roman.ir

پایان

خسته نباشید.
منتقل شد.
قلمتان جاوید

 

[ASaLi_Nh8ay]

روی سایت | دلنوشته ى نگار| نگار بانو كاربر انجمن يك رمان

نام دلنوشته: نگار نام نويسنده:negar-d مى گويند دستانش مدت هاست براى ديگرى شده پوزخندى مى زنم او از اول هم براى من نبود..

forum.1roman.ir

خسته نباشید.
منتقل شد.
قلمتان سبز

 

[ASaLi_Nh8ay]

روی سایت | دلنوشته آدم های شهر | ASᴀLɪ_Nʜ₈ᴀʏ و Fatima.r8 کاربرا انجمن یک رمان

نام دلنوشته: آدم های شهر نام نویسندگان: @ASᴀLɪ_Nʜ₈ᴀʏ @Fatima.r8 مقدمه: در هیاهوی شهر راه گم کردم و حیران به دنیا می نگرم. شهری تاریک که آدمک هایش را غرق در دریاچه تکبر کرده است و روزنه های روشنایی را بر آنان بسته است. شهری که در آن، آدم هایش راه مهربانی را از یاد برده اند و گرفتار راهی شده...

forum.1roman.ir

اتمام

 

[ASaLi_Nh8ay]

دلنوشته من عروس او شدم | ASᴀLɪ_Nʜ₈ᴀʏ کاربر انجمن یک رمان - انجمن یک رمان

نام دلنوشته: من عروس او شدم نویسنده: ASᴀLɪ_Nʜ₈ᴀʏ مقدمه: .بنام او. چه زیباست! دست هایمان را می گویم که در همه گره خورده است. دست های من و محبوب ترینم! چه زیباست! لبخند هایمان را می گویم که از اعماق وجودمان ریشه می گیرد. لبخند های عاشقانه من و مهربانم! چه زیباست! لباس هایمان را می گویم که در...

forum.1roman.ir

اتمام

 

[ASaLi_Nh8ay]

دلنوشته در انتهای تاریکی | ASᴀLɪ_Nʜ₈ᴀʏ کاربر انجمن یک رمان - انجمن یک رمان

نام دلنوشته: در انتهای تاریکی نام نویسنده: ASᴀLɪ_Nʜ₈ᴀʏ مقدمه: در انتهای کوچه باغ های تاریک، سه دختر نفس می کشند. صدای نفس هایشان در خانه قدیمی که در دل باغ قرار دارد پیچیده می شود! گویا کسی کمک می طلبد اما فقط صدای نفس هایشان است. صدای نفس های عمیق و بلند به همراه صدای هوهوی باد که با شاخه...

forum.1roman.ir

 

[Negar:)]

خسته نباشید
پایان یافت

روی سایت | دلنوشته ی من می خندم| نگارعوض زاده کاربر انجمن یک رمان | Page 4

نام دلنوشته:من می خندم نویسنده:نگارعوض زاده مقدمه :من می خندم به اندازه ی تمام درد هایم.می خندم تا کسی نبیند درد هایم را و قضاوت نکند درباره ی قلبم.من می خندم تا راحت کنم خیال مادرم را که این روز ها عجیب نگران این خنده های الکی من است. تو هم بخند تا قضاوت نشوی نا عادلانه

forum.1roman.ir

 

[ASaLi_Nh8ay]

روی سایت | دلنوشته آدم های شهر | ASᴀLɪ_Nʜ₈ᴀʏ و Fatima.r8 کاربرا انجمن یک رمان

نام دلنوشته: آدم های شهر نام نویسندگان: @ASᴀLɪ_Nʜ₈ᴀʏ @Fatima.r8 مقدمه: در هیاهوی شهر راه گم کردم و حیران به دنیا می نگرم. شهری تاریک که آدمک هایش را غرق در دریاچه تکبر کرده است و روزنه های روشنایی را بر آنان بسته است. شهری که در آن، آدم هایش راه مهربانی را از یاد برده اند و گرفتار راهی شده...

forum.1roman.ir

اتمام

دلنوشته من عروس او شدم | ASᴀLɪ_Nʜ₈ᴀʏ کاربر انجمن یک رمان - انجمن یک رمان

نام دلنوشته: من عروس او شدم نویسنده: ASᴀLɪ_Nʜ₈ᴀʏ مقدمه: .بنام او. چه زیباست! دست هایمان را می گویم که در همه گره خورده است. دست های من و محبوب ترینم! چه زیباست! لبخند هایمان را می گویم که از اعماق وجودمان ریشه می گیرد. لبخند های عاشقانه من و مهربانم! چه زیباست! لباس هایمان را می گویم که در...

forum.1roman.ir

اتمام

دلنوشته در انتهای تاریکی | ASᴀLɪ_Nʜ₈ᴀʏ کاربر انجمن یک رمان - انجمن یک رمان

نام دلنوشته: در انتهای تاریکی نام نویسنده: ASᴀLɪ_Nʜ₈ᴀʏ مقدمه: در انتهای کوچه باغ های تاریک، سه دختر نفس می کشند. صدای نفس هایشان در خانه قدیمی که در دل باغ قرار دارد پیچیده می شود! گویا کسی کمک می طلبد اما فقط صدای نفس هایشان است. صدای نفس های عمیق و بلند به همراه صدای هوهوی باد که با شاخه...

forum.1roman.ir

خسته نباشید
پایان یافت

روی سایت | دلنوشته ی من می خندم| نگارعوض زاده کاربر انجمن یک رمان | Page 4

نام دلنوشته:من می خندم نویسنده:نگارعوض زاده مقدمه :من می خندم به اندازه ی تمام درد هایم.می خندم تا کسی نبیند درد هایم را و قضاوت نکند درباره ی قلبم.من می خندم تا راحت کنم خیال مادرم را که این روز ها عجیب نگران این خنده های الکی من است. تو هم بخند تا قضاوت نشوی نا عادلانه

forum.1roman.ir

منتقل شد.
خسته نباشید:)

 

[qrazi laver]

سلام خسته نباشید
پایان یافت

دلنوشته سلامتی کسی که... | Aeden_Aiden_V_2302 کاربر انجمن یک رمان

نام دلنوشته: سلامتی کسی که... نام نویسنده: (Arezoo_M) ویراستار: Its_you *** مقدمه: سلامتی رفیقی که به خاطر ناراحتی رفیقش، دست به خودکشی می‌زنه؛ نه این‌که بیشتر ناراحتش کنه.

forum.1roman.ir