متون و دلنوشته‌ها |طُــلـوعِ طُـ بـَـر مَــدارِ بــیـقَـراريـ هــایَـم|

[آقای گودرزی]

|صد بار گفتمش که دل از این و آن مبر...
چشم تو سرکش است! مگر گوش می‌کند؟|​

 

[آقای گودرزی]

|كاسه شعرِ من از دست تو افتاد و شكست
عاشقان! فرصت خوبيست، غزل جمع كنيد|​

 

[آقای گودرزی]

|این قلب ترک خورده ی من بند یه مو بود
من عاشق او بودم و او عاشق او بود...|​

 

[آقای گودرزی]

|که شاعر وسط خواندن یک شعر
با آمدن واژه برگَرد
بِگرید...|​

 

[آقای گودرزی]

|غَزَل آغِشته به لالایی شَب ها شده است
و تو اِی نازتَرین شِعرِ خدا ، بیداری؟|​

 

[آقای گودرزی]

|به کجا می روی ای علت باریدن شعر
اندکی صبر غزل بی تو دلش می گیرد!|​

 

[آقای گودرزی]

|یوسف گمگشته باز آمد!؟ نیامد حافظا
تازه کنعان دِه به دِه دنبال یوسف می‌رود!|​

 

[آقای گودرزی]

|لعنت به من که از تو نوشتم غزل غزل
حالا کسی نمانده که دیوانه ی تو نیست!|​

 

[آقای گودرزی]

|هر چه هست تويى و ما توضيح اضافه‌ايم..|​

 

[آقای گودرزی]

|من کجا و غزل و قافیه و شعر کجا !
تو نباشی غزل از وصف که موزون بشود ؟|​