متون و دلنوشته‌ها °▪اِلتهابِ رویآها▪°

[༆ALN]

برگرد
از امتداد جاده‌ها
در ابهام آینه ها
و تشدید بی‌قراری‌ها
برای دلخوشی عاشقی چون من
پس از این انتظار کشنده
از راه برس...!
بگذار معجزه‌ای رخ دهد
در سلسله‌ی عاشقی ما
و نامت حک شود در صفحه‌های تاریخ عشق...

#زینب_قشقایی​

 

[༆ALN]

قهوه‌اش را نوشید،
سیگارش را خاموش کرد
و آن شب
در تلألو خواستن ها
رو به پنجره‌ی افکارش
برای همیشه تلخی فراموشی را به جان خرید و
عشقی را پشت قطره‌ی چشمانش دفن کرد!

#زینب_قشقایی​

 

[༆ALN]

نشستی زانوی غم بغل کردی که یکی از راه برسه و نجاتت بده؟
چرا خودت، خودت رو نجات نمی‌دی؟
آدمِ توی آینه خیلی وقته چشم به راه یه نیم نگاهته...
پاشو؛
پاشو و این معرکه بازار رو برای همیشه کنار بذار...
قهرمان اصلی چشم‌هاش درست شبیه چشم‌های خودته...

#فاطمه_سلطانی_محمدی​

 

[༆ALN]

امشب بیش از شب‌های دیگر دلگیرم
موهایم بی‌تاب لمس انگشتانت...
آینه در حسرت چشمانت و من
شبیه بغضِ جمعه ایی شده‌ام که بیخ گلویم می‌چسبد و رهایم نمی‌کند
شبی که بدون طنین " دوستت‌دارم"
از زبان تو
محال است مرا به صبح برساند...

#زینب_قشقایی​

 

[༆ALN]

محبوب من
یادت باشد پس از تو
علاجی برای دلتنگی‌هایم پیدانکرده‌ام
جز باریدن هرشبانه‌ی بغض‌هایم،
اشکی که می‌ریزم بر تماشای عاشقانه‌هایت کنار دیگری که من نیستم،
و میمیرم از دور
برای خنده‌هایت
برای آرامش صدایت
برای چشمانت
و واژه‌ی دوستت دارم که برای دیگری از ته قلب می‌گویی!

#زینب_قشقایی​

 

[༆ALN]

مادرم عاشقم است
اما به زبان نمی‌آورد
از چشمان همیشه نگرانش میخوانم ذره ذره مهربانی‌اش را...
با دعاهایش که بدرقه‌ی مسیرخوشبختی‌ام است،
با دلواپسی‌هایش که تا سحر بیدار می ماند و عطر چادرنمازش در خانه می پیچد و
گونه‌هایش که گل از گلش می‌شکفد هنگامیکه مرا شاد می‌بیند...!

#زینب_قشقایی​

 

[༆ALN]

و غم
بختکی است که به جان زندگی‌ام
افتاده است،
تا خرخره درونم را متلاشی کرده،
با هر ضربان نیمه‌جانی که قلبم
میزند
نام تو در رگ‌هایم به گردش می‌افتد!

#زینب_قشقایی​

 

[༆ALN]

من سال‌ها جنگیدم تا فهمیدم :
بی‌ عشق نه گیسوان بلندم زیباست
و نه چشمانِ سیاهم !
و نه مردی با دستانِ زمخت
و گونه‌های آفتاب سوخته ،
خوشبختی‌ام را تضمین می‌کند !

#فروغ_فرخزاد​

 

[༆ALN]

بعد از آن دیوانگی ها
بعد از آن شب بیداری ها
باورم نمیشود عشق میانمان رنگ باخته باشد،
گویی لیوانی آب یخ برسرم ریخته‌اند
مُرده‌ای متحرک شده ام در پَس آئینه ها...
باورم نمیشود
از منجی روزهای تاریک زندگی
حالا فقط
سایه ای غمناک در‌خیالم باقی مانده است!

#زینب_قشقایی​

 

[༆ALN]

ڪاش بودی و من
در آغوشِ تو تا صبح
می مُردم و صبح
در آغوشِ تو زنده می شدم

#افشین_یداللهی​