- ارسالیها
- 1,151
- پسندها
- 21,414
- امتیازها
- 42,073
- مدالها
- 40
- نویسنده موضوع
- محروم
- #281
نمیخواستم درآغوش بگیرمت میخواستم آنقدر در من بمانی که پیر شویم. در تنم راه بیفتی و عصای کوچکت رگهایم را سوراخ کند، اکنون اما گوش سپرده ام به صدای تار سفیدی که سیاهی موهایم را میشکافد. چگونه از درونم گریختی؟ چگونه برهنه در تاریکی دویدی؟ چگونه مرا از تنت تکاندی؟...