دنباله دار سوتی های من:/

  • نویسنده موضوع سوگند.مهراد
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 18
  • بازدیدها 388
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

سوگند.مهراد

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
28/2/20
ارسالی‌ها
613
پسندها
2,139
امتیازها
12,773
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #1
رفته بودم هویج بخرم اسم میوه فروشه ابوالفضل بود گفتم آقا هویج ابوالفضل کیلو چنده!
 

سوگند.مهراد

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
28/2/20
ارسالی‌ها
613
پسندها
2,139
امتیازها
12,773
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #2
زن عموم برام لباس خرید اومدم تشکر کنم گفتم قابل نداره!
 

سوگند.مهراد

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
28/2/20
ارسالی‌ها
613
پسندها
2,139
امتیازها
12,773
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #3
از تاکسی پیاده شدم به راننده گفتم کاری نداری:|
 

سوگند.مهراد

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
28/2/20
ارسالی‌ها
613
پسندها
2,139
امتیازها
12,773
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #4
سر زنگ مطالعات گوشزدو گفتم گوزشد و همون روز کاپیتولاسیون و گفتم اپلاسیون ینی آب شدم:\
 

سوگند.مهراد

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
28/2/20
ارسالی‌ها
613
پسندها
2,139
امتیازها
12,773
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #5
یکی ازم پرسید چطوری؟ گفتم مگه دام پزشکی:|!!!
 

سوگند.مهراد

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
28/2/20
ارسالی‌ها
613
پسندها
2,139
امتیازها
12,773
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #6
جلوی دوست پسر دوستم گفتم:
دیشب ناهار چی داشتید:|
 

سوگند.مهراد

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
28/2/20
ارسالی‌ها
613
پسندها
2,139
امتیازها
12,773
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #7
یه بار از مدرسه برمیگشتم خونه در راه رفتم بستنی بخرم به فروشنده گفتم خانم اجازه بستنی میخوام!
 

سوگند.مهراد

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
28/2/20
ارسالی‌ها
613
پسندها
2,139
امتیازها
12,773
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #8
معلم زبان کلاس دوم راهنمایی صدام زد گفت بیا پای تخته از روی متن بخون رفتم خوندم گفت ریپیت. گفتم چشم. 30 ثانیه بعد دوباره گفتrepeat please. گفتم چشم. یکم به خود ور رفتم اینور و اونورو نگاه کردم یهو داد زد repeat.منم ترسیدم گفتم خوب آقا قشنگ بگو repeat یعنی چی تا همون کارو بکنم.
تا دو هفته بیرون کلاس مینشستم:/
 

Setayesh-B

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
22/5/19
ارسالی‌ها
1,227
پسندها
25,867
امتیازها
47,073
مدال‌ها
21
سطح
28
 
  • محروم
  • #9
مامانم بهم گفت برو بالش سفید کوچیکه رو بیار
در جواب گفتم سفید و کوچیک دوس داری.....
 
امضا : Setayesh-B

سوگند.مهراد

کاربر سایت
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
28/2/20
ارسالی‌ها
613
پسندها
2,139
امتیازها
12,773
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • محروم
  • #10
وقتی 6 سالم بود مامان و بابام واسه اینکه سر به سرم بزارن بهم میگفتن یه روز یه سطل ماست آوردن دم خونمون دیدیم تو توش بودی واسه همین پوستت انقدر سفیده منم بچه باور کرده بودم به هرکی می رسیدم میگفتم منو از تو یه سطل ماست پیدا کردن بعدشم منفجر میشدن از خنده چقدر من مخ بودم!!!!!!!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا