دوئل Arefeh.T.M.R و Archer.G_M

  • نویسنده موضوع Agust D
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 14
  • بازدیدها 576
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Agust D

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
12/9/19
ارسالی‌ها
1,370
پسندها
5,735
امتیازها
24,673
مدال‌ها
21
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
خب خب همگی به دوره جدید دوئل‌ها با سرپرستی بنده خوش اومدین
این بار میخوایم شاهد یه دوئل جانانه باشیم که بنده بابتش خرجم کردم:tsss::tsss:
حالا بگم دوئل داریم چه دوئلی!
بین@Arefeh.T.M.R لرد ولدمورت
و NASTrr Archer.G_M دراکو مالفوی
قوانین دوئل رو هم که می‌دونید من دیگه توضیح نمیدم
از همین امروز می‌تونین دوئل رو شروع کنید
 
امضا : Agust D

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #2
با قدم‌های محکم و قامتی راست پا به میدان مسابقیه گذاشتم دور تا دور میدان را نگاه کردم، تا چشم کار می‌کرد جادوگر و دانش آموز نشسته بودن، طرفداران من با ظاهری آراسته و زیبا دست به سینه بر روی جایگاه خود نشسته بودند و با ورود من از جای خود بلند شدند و شروع کردند به تشویق، حتی عده‌ای از گریفندوری‌ها هم در میان آنها دیده می‌شدند، طرفداران ولدی جون همگی سر‌های خود را تراشیده بودند و با اربابشان ست کرده بودن:risunis2:تا چشم کار می‌کرد کیوی روی صندلی‌ها نشسته بود.
هرچه گشتم ولدی رو پیدا نکردم، :137:اه اول صبحی ما رو کاشت اینجا؛ با صدای بلند داور مسابقه رو صدا زدم.
-چو:131:
چو درحالی که نفس نفس میزد اومد و کنارم ایستاد.
- بله بله!
نگاه بی‌تفاوتی بهش انداختم و گفتم
- ولدمورت کجاست؟
سرش رو خم کرد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

A.Hamzeh

معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/3/20
ارسالی‌ها
2,343
پسندها
27,587
امتیازها
51,373
مدال‌ها
35
سطح
28
 
  • #3
قدم به قدم همراه نگینی مار عزیزم به میدان قدم گذاشتم. نگاهم را میان تماشاگران چرخاندم. ارتش مرگ خواران نام مرا صدا می زدند و هل هله و شادی می کردند. نگاهی به آن موجود کوچک و ضعیف رو به رویم انداختم. رنگ صورتش از ترس همرنگ موهای زردش شده بود. قهقهه ای سردادم و گفتم:
- دراکوی پسر، میبینم خیلی ترسیدی؟! خب در مقابل وولدمورت ایستادن ترس هم داره!
دستی روی سر نگینی کشیدم و جلوتر رفتم. صدایی بین جمعیت شنیدم. نارسیسا مادر دراکو بود. جلو آمد و رو به رویم زانو زد. با التماس گفت:
- تورو خدا کاری به بچه ام نداشته باش اون یکمی بی عرضه و ضعیفه ولی کله شقه و فکر میکنه میتونه مقابل شما بایسته. لطفا بهش رحم کنین.
خندیدم و گفتم:
- پسرت هم مثل پدرش یه ترسوی دست و پا چلفتیه! میخوام کاری کنم به پام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : A.Hamzeh

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #4
دیگه داشت زیادی حرف میزد، بزار من یه کوچولویی نشونت بدم که تو خوابم ندیده باشی کچل بیریخت.
چوب دستیم رو بالا آوردم و ورد اینکارسروس رو خوندم، حلقه محکمی از طناب دور تا دور ولدی ظاهر شد خودش رو کلی تکون داد ولی طناب خیلی ضخیم بود و فایده‌ای نداشت، دهنش رو باز کرد و شروع کرد به فحش دادن:vava: با باز کردن دهنش موجی از خفاشان از دهنش بیرون زدن و بوی بدی کل فضا رو دربر گرفت مافلیاتو رو خوندم تا دهنش رو ببنده تا هممون رو به کشتن نداده، یه ده سالی می‌شد که مسواک نزده بود.
از دماغ ولدمورت دود در میومد:sarcastic:کله کچلش قرمز شده بود و جون میداد یکی از ماهیتابه های طرفداراش رو بگیری و رو کلش املت درست کنی
 
امضا : NASTrr

A.Hamzeh

معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/3/20
ارسالی‌ها
2,343
پسندها
27,587
امتیازها
51,373
مدال‌ها
35
سطح
28
 
  • #5
این بچه کوچولو خیلی خودش را دست بالا می‌گرفت. ذره ای از زور بازویم را بر حلقه های طناب وارد کردم. طناب ها تکه تکه شدند. قیافه‌ی دراکو شبیه یک بستنی آب شده شد. قهقهه ای سر دادم و گفتم:
- حالا به موش تبدیلت می کنم.(تیکه کلام من)
کمی نگاهش کردم. حتی از موش هم قبیح تر بود برای همین چوب دستی ام را به سمتش گرفتم و گفتم:
- سلنسیو!
با اجرای طلسم سکوت دیگر نمی‌تواند وراجی کند! شاید کمی شوک برقی برای به کار انداختن جریان خون مغز دراکو مفید باشد، البته اگر مغزی هم داشته باشد.
- آرانیا اگزومی!
دراکوی بیچاره روی زمین افتاد بندری می رفت. آنقدر لرزید و لرزید که همه ی تماشاچیان جوگیر شدند. گروه موسیقی هاگوارتز شروع به زدن موسقی بندری کردند و همه با هم می خواندند و می رقصیدند:
- هله دان دان دان هله...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : A.Hamzeh

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #6
بعد از گذشت مدتی بی جون روی زمین افتادم، با بی حالی چشمام رو باز کردم و به ولدمورت نگاه کردم دستش رو گذاشته بود روی کمرش و داشت غر میداد از سنش هم خجالت نمیکشه! دستم رو روی زمین حرکت دادم و چوب دستیم رو پیدا کردم گرفتمش سمتش و ورد استوپفای رو خوندم و اونم یهو پخش زمین شد.
گروه موسیقی دست و نواختن برداشتن و طرفدارای ولدمورت با تعجب سرجاشون ایستادن و حالا نوبت طرفدارای من بود که یک صدا اسم من رو فریاد بزنن و رقیب رو مورد تمسخر قرار بدن.
طرفدارهای ولدمورت آتیش از کلشون بلند میشد، شروع کردن به داد و بیداد کردن و فحش دادن یکیشون ماهیتابه‌ای که روی سرش بود رو در آورد و به سمت من پرتاب کرد، با برخورد ماهیتابه به شیکمم رو لا شدم و بقیه طرفدارا رقیب هم از اون تقلید کردن و ماهیتابه‌هاشون رو به سمت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

Agust D

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
12/9/19
ارسالی‌ها
1,370
پسندها
5,735
امتیازها
24,673
مدال‌ها
21
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
داور
عجب بیشعورایی بودن اینا! کلا همشون از دم مخشون تاب داره دیگه داشتم خسته می‌شدم. هیچ کدومشون یه ورد درست و حسابی اجرا نمی‌کردن. بدجوری هم اعصابم از دست مالفوی داغون بود پسره‌ی نفهم! برای اینکه تلافی کارش رو سرش در بیارم خیلی آروم طوری که کسی نفهمه به سدریک اشاره کردم که یه ورد روی دراکو اجرا کنه ولی یادم اومد که باید پایان این نیمه رو اعلام کنم پس به سدریک گفتم بی‌خیال بشه و نیمه اول به پایان رسوندم. ولدمورت که مث همیشه مغرورانه به سمت طرفدارانش رفت و مشغول حرف زدن شدن و منم موقعیت رو دیدم مناسبه به سمت مالفوی رفتم و وقتی داشتم از کنارش رد میشدم یه زیر پایی واسش کشیدم که با صورت اومد روی زمین و سالن از خنده منفجر شد. یه چشمک حواله دراکو کردم و رفتم کنار سدریک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Agust D

A.Hamzeh

معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/3/20
ارسالی‌ها
2,343
پسندها
27,587
امتیازها
51,373
مدال‌ها
35
سطح
28
 
  • #8
وولدمورت:

از دور متوجه شدم دراکو و چو مشغول خندیدن هستن. حتما دراکو داور را با پول خریده. با خشم به سمتشان رفتم و گفتم:
- ظاهرا دوئل ما مثل بازی ایران و اسپانیا شده. داور میره یه گوشه با یه طرف میگه و میخنده! وقتی همتون رو نابود کردم میفهمین با کی طرفین.
با چوب دستی‌ام به سمتشان هدف گرفتم و چو را به یک دلقک تبدیل کردم و دراکو را به یک کلاه دلقک. کلاه بیچاره را برداشتم و روی سر چو گذاشتم.
همه از چهره خنده دارشان بی‌هوش شده بودند. آنقدر خندیدند که دلشان درد گرفت.
دستی برای هر دو تکان دادم و گفتم:
- هی بچه ها، یادتون باشه من ارباب لرد وولدمورت، بزرگترین جادوگر سیاه تاریخ هستم.:53:
 
امضا : A.Hamzeh

NASTrr

مدیر ارشد
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
تاریخ ثبت‌نام
17/9/19
ارسالی‌ها
7,952
پسندها
55,670
امتیازها
92,373
مدال‌ها
52
سطح
39
 
  • مدیرکل
  • #9
دوتا از ارشد‌ها اومدن و من و چو رو به حالت اول برگردوندن، چو با عصبانیت به ولدمورت نگاه کرد و بعد گفت:
- بازی کنسله، شما هم وقتی یاد گرفتین چطور بازی کنید بیاید توی میدون این نبرد شما دو نفره نه من!
با تعجب به چو که با بغض و عصبانیت این رو می‌گفت نگاه کردم، دستاش رو گرفتم توی دستم و خواستم دلداریش بدم که یکی هلم داد عقب و سدیک NARGES-S Narges85 مث جنتلمن‌ها از راه رسید و شروع کرد حرفا چندش زدن چو هم هی براش ناز می‌کرد:458159-cb52a51dde0f659624b862e153db48f9:
 
امضا : NASTrr

A.Hamzeh

معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/3/20
ارسالی‌ها
2,343
پسندها
27,587
امتیازها
51,373
مدال‌ها
35
سطح
28
 
  • #10
از دست این هندی بازی‌هاشون خسته شدم و داد زدم:
- دراکو این دو تا ول کن بیا به دوئلمون برسیم!
دراکو از آن دو نفر فاصله گرفت و دوباره رو در روی هم قرار گرفتیم. نمی‌دانم ای دوئل مسخره چرا اینقدر طولانی شده؟! کی تمام می‌شود خدا می‌داند. چوبدستی را به سمت دراکو گرفتم و رعد و برقی نثارش کردم. موهای زردش سیخ سیخ شده بود. شباهت زیادی به خورشید یا شاید هم سلطان جنگل پیدا کرده بود.
چوبدستی ام را بار دیگر به سمت دراکو گرفتم و گفتم:
- دیگه تمومش میکنم. آوداکداورا!
 
امضا : A.Hamzeh
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا