دوئل @HaDi.V و@Narges85

  • نویسنده موضوع Agust D
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 13
  • بازدیدها 633
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Agust D

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
12/9/19
ارسالی‌ها
1,370
پسندها
5,744
امتیازها
24,673
مدال‌ها
21
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
سلام به همگی
امیدوارم از دوئل قبلی لذت برده باشین. این بار قراره یه دوئل جانانه دیگه برگزار بشه دوئلی بین:
hadi HaDi.V: روونا ریونکلاو
و NARGES-S Narges85: سدریک دیگوری
قوانین رو که میدونید. نباید توی دوئل هم دیگه رو بکشید و گرنه مثل ولدمورت میرین آزکابان.
خیلی خب موفق باشید. دوئل از همین الان شروع میشه.
 
آخرین ویرایش
امضا : Agust D

NARGES-S

مدیر بازنشسته بیوگرافی و عکس
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
5/2/19
ارسالی‌ها
1,621
پسندها
27,022
امتیازها
48,073
مدال‌ها
38
سطح
28
 
  • #2
به نام خدا

بع! چه جایی اینجا. با نیش باز همونطورکه به سمت جایگاه می فرستم به اطرافم نگاه کردم. همه ی طرفدارام سمت راست نشسته بودن و گریفیندور و اسلیترین هم اونجا بودن به اضافه ی چندتا ریونکلاو. به به دیگه بهتر از این؟ چو رو دیدم:eeeeek: که وسط زمین ایستاده بود و مشغول ور رفتن با ساعت قرازه اش بود. نیشم شل تر شد. داشتم به سمت چو می فرستم تا یکم روی اعصابش رژه برم و روحم شاد بشه که چشمم به دراکو افتاد که مثل اینایی که ارث باباشون رو خوردم نگاهم می کرد NASTrr NAST.G_M با نیش باز رفتم کنارش ایستادم و نگاهش کردم که زد پس کلم:weirdsmiley:
نگاهش کردم که گفت:
- چی میشه این روونا بزنه نفلت کنه از شرت هممون راحت شیم:137:
بعد هم قیافه ی مغروری به خود میگیره و میگه:
- بهت دستور...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NARGES-S

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,546
پسندها
17,873
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #3
با رسیدن خبر خودم رو به میدون رسوندم و به خاطر این یه خورده تاخیر هم اعصابم به هم ریخته بود.
بدون هیچ خبری وارد دوئل شده بودم ولی قرار نبود کوتاه بیام
لباسام رو خیلی وقت نبود که شسته بودم و تو اون هوای گرم داشتن خشک میشدن ولی آفتاب اونقدرا هم تیز نبود.
چو و سدریک گوشه ای وایساده بودن. از قبل میدونستم که چوب دستی سدریک مشکل داره و برای اجرای اورادش تاخیر داره یا حتی گاهی وهم طلسم ها رو اجرا میکنه‌. اگه جای اون بودم حتما چوب دستیم رو عوض میکردم چون شاید باعث باختش بشه.
به وسط زمین رسیدم که دراکو رو همونجور که با لباس تیره اش به گوشه‌ی یکی از ستون ها تکیه زده بود و کف یکی از پاهاش به دیوار بود دیدم. سرش پائین بود و احتمالا به چیزی فکر می‌کرد.:thinking:
حالت عجیب سدریک متعجبم کرده بود ولی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

A.Hamzeh

معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/3/20
ارسالی‌ها
2,343
پسندها
27,587
امتیازها
51,373
مدال‌ها
35
سطح
28
 
  • #4
وولدمورت:
به همراه بلاتریکس و نگینی به سمت جمعیت رفتم. بازم یه دوئل مسخره! جلو رفتم و جمعیت رو کنار زدم. ببین کی اینجاس! سدریک و روونا! من که یه بار این سدریک رو کشته بودم عجب جوونی داره این! کنارشون ایستادم. دراکو از اون طرف میدون برام دست تکون داد. به سمتش رفتم و گفتم:
- چطوری زردک جون؟ از دوئل قبلی جون سالم به در بردی!
با حرص گفت:
- آخرش که من برنده شدم.
- به نامرد!
هر دو به تماشای دوئل اون دوتا ایستادیم. سدریک روی زمین افتاد و از خنده قرمز شده بود.:68: در گوش دراکو گفتم:
- دوئله یا بچه بازی؟!:984:
 
امضا : A.Hamzeh

NARGES-S

مدیر بازنشسته بیوگرافی و عکس
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
5/2/19
ارسالی‌ها
1,621
پسندها
27,022
امتیازها
48,073
مدال‌ها
38
سطح
28
 
  • #5
درحالی که به روونا بیشعور نگاه می کردم با شنیدن حرف گوگولیش ناخداگاه منفجر شدم. بع! پس قصد داره روی اعصاب من راه بره. بابا من سگ جون تر ازین حرفام. خیره سرم از دست ولدموت زنده در رفتم.:53: به زور بدبختی خودم رو جمع کردم اما لامصب هرکاری می کردم نیشم جمع نمی شد. عجب طلسم مضخرفیه این! بیخیالش شدم، آخرش یکی از این پرستارا منو با چماغ یا هر کوفت دیگه ایی که توی دستش بیاد درست میکنه پس الان رو عین موش چهار چنگولی چسبیدم. با نیش باز و خنده به اطرافم یه نگاهی انداختم. بع! ببین ولدی کیوی جونم هم اومده و داره با مالفوی پچ پچ میکنه و مالفوی هم بی حوصله به من نگاه میکنه. لابد داره غیبت سگ جون بودن رو میکنه کچلَ... ای بابا من هی میخوام چیزی نگم به این کیوی ولی مگه میذاره بچه ی خوبی باشم یکم؟:111...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : NARGES-S

A.Hamzeh

معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/3/20
ارسالی‌ها
2,343
پسندها
27,587
امتیازها
51,373
مدال‌ها
35
سطح
28
 
  • #6
وولدمورت:
به سمت سدریک رفتم و با قهقهه گفتم:
- عزمت رو جزم کردی یا جذب؟
روونا ریز ریز می‌خندید. از اینکه سدریک رو ضایع کرده بود خوشحال بود. چوب دستیم رو بالا بردم و گفتم:
- اگه همین الان به دوئلتون هیجان ندین هر دوتاتون رو به موش تبدیل می‌کنم!
روونا و سدریک هول کردن و سریع دوباره خودشون رو جمع و جور کردن.
 
امضا : A.Hamzeh

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,546
پسندها
17,873
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #7
از خنده و سعی به انکارش ماهیچه های صورتم درد گرفته بود :mad:
کار سدریک رو به هر نحوی شده بود جبران میکردم :flamethrower2:
به من میگم روونا ریونکلاو:461:

با جمع کردن حواسم به سمت سدریک حمله کردم و از ورد های مختلف استفاده میکردم
هر چی فاصله کمتر می‌شد بیشتر فشار بهش وارد میشد و اونم دیرتر واکنش نشون میداد
اونقدری نزدیک شده بودم که بتونم خلع سلاحش کنم پس گفتم:( اکسپلیارموس)
چوب دستیش با فاصله ی زیادی از اون افتاد :batting-eyelashes:
به سمتش حرکت کردم و با دلرحمی که داشتم از چوب دستیم استفاده نکردم و با شوت زدمش (s3974).gif

اما دلرحمیم فقط برای دو دیقه بود :laughting::coolym:
برای بار دوم چوب دستی رو به سمتش گرفتم و در ازای کاری که باهام کرده بود اول با طناب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

NARGES-S

مدیر بازنشسته بیوگرافی و عکس
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
5/2/19
ارسالی‌ها
1,621
پسندها
27,022
امتیازها
48,073
مدال‌ها
38
سطح
28
 
  • #8
اه اه باز این روونا جو گرفتش شروع کرد. یکی بیاد اینو بگیره، راسته که میگن آدمو سگ بگیره جو نگیره ها. الان دارم به عمق مفهوم این جمله پی میبرم. :137: با بدبختی از روی زمین بلند شدم. اینا هنو اونروی منو ندیدن. یه نگا به ولدی کیوی کردم. بع بع اینم که وقت گیر آورده بود فقط اومد منو این وسط ضایع کنه بره بیشعور :mellowsmiley: دارم براتون. روونا عین این جو گرفته ها هی داشت جلوی طرافداراش تعظیم می کردم. با یه حرکت چوب دستیم رو برداشتم.یه نگا بهش کرذم دیدم نخیر همچیبن رفتهتوفاز مادر پتروس فداکار که حالا حالا بیرون نمیاد. چه فرصتی از این بهتر؟:sisi2:
آروم بهش نزدیک شدمو و برای اینکه حرصمو سرش خالی کنم تا به خودش بیاد امویبلوس رو خوندم که چند لحظه خشک شد ولی بعد اینقدر آهسته حرکت میکرد که نتوستم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NARGES-S

hadi

ارشد بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
30/7/19
ارسالی‌ها
3,546
پسندها
17,873
امتیازها
71,673
مدال‌ها
101
سطح
34
 
  • #9
اه اه باز این روونا جو گرفتش شروع کرد. یکی بیاد اینو بگیره، راسته که میگن آدمو سگ بگیره جو نگیره ها. الان دارم به عمق مفهوم این جمله پی میبرم. :137: با بدبختی از روی زمین بلند شدم. اینا هنو اونروی منو ندیدن. یه نگا به ولدی کیوی کردم. بع بع اینم که وقت گیر آورده بود فقط اومد منو این وسط ضایع کنه بره بیشعور :mellowsmiley: دارم براتون. روونا عین این جو گرفته ها هی داشت جلوی طرافداراش تعظیم می کردم. با یه حرکت چوب دستیم رو برداشتم.یه نگا بهش کرذم دیدم نخیر همچیبن رفتهتوفاز مادر پتروس فداکار که حالا حالا بیرون نمیاد. چه فرصتی از این بهتر؟:sisi2:
آروم بهش نزدیک شدمو و برای اینکه حرصمو سرش خالی کنم تا به خودش بیاد امویبلوس رو خوندم که چند لحظه خشک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : hadi

Agust D

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
12/9/19
ارسالی‌ها
1,370
پسندها
5,744
امتیازها
24,673
مدال‌ها
21
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
چو چانگ:مثلا داور!
اوه اوه اوضاع داشت به جاهای باریک کشیده میشد. از این ور ولدی جوش کرده بود و شده بود عین لبو! و از این ور هم این دوتا بد کل انداخته بودن با هم.
اول که به دراکو اشاره کردم ولدی رو ببره بیرون تا دوباره نزده یکی رو ناقص کنه. که اونم از خدا خواسته ولدی رو برد بیرون در حالی که داشت خیلی آهسته همه رو مورد عنایت قرار می‌داد!
به سمت اون دوتا احمق رفتم و سوت پایان نیمه اول رو زدم تا هم دیگه رو به کشتن ندن.
 
امضا : Agust D
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا