نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مشاعره مشاعره با اشعار پروین اعتصامی

  • نویسنده موضوع ISET1
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 129
  • بازدیدها 4,473
  • کاربران تگ شده هیچ

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #31
نخودی گفت لوبیایی را
کز چه من گردم این چنین، تو دراز؟
گفت: ما هردو را بباید پخت
چاره‌ای نیست، با زمانه بساز

ز چه مفقود شدی، ای گهر كانی مـن
من كه آب تو ز سر چشمه دل ميدادم
 
امضا : m.sina

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • #32
ز چه مفقود شدی، ای گهر كانی مـن
من كه آب تو ز سر چشمه دل ميدادم
مشو خودبین، که نیکی با فقیران
نخستین فرض بودست اغنیا را
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #33
مشو خودبین، که نیکی با فقیران
نخستین فرض بودست اغنیا را

از ندانستن من دزد قضا آگه بود
چو تو را برد بخنديد به نادانی من
آنكه در زير زمين داد سر و سامانت
كاش ميخورد غم بی سر و سامانی من
 
امضا : m.sina
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • #34
از ندانستن من دزد قضا آگه بود
چو تو را برد بخنديد به نادانی من
آنكه در زير زمين داد سر و سامانت
كاش ميخورد غم بی سر و سامانی من

نارونی بود به هندوستان
زاغچه‌ای داشت در آن آشیان
خاطرش از بندگی آزاد بود
جایگهش ایمن و آباد بود
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #35
نارونی بود به هندوستان
زاغچه‌ای داشت در آن آشیان
خاطرش از بندگی آزاد بود
جایگهش ایمن و آباد بود

درس ها می داد بی نطق و کلام
فکرها می‌پخت با نخ های خام
کاردانانکار زین سان می کنند
تا که گویی هست چوگان می زنند
 
امضا : m.sina

RaHa~ʷᵗ

کاربر انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
498
پسندها
15,378
امتیازها
36,273
مدال‌ها
17
  • #36
در صف گل جا مده این خار را

نگهدار ز آلودگی پاک جانرا
درس ها می داد بی نطق و کلام
فکرها می‌پخت با نخ های خام
کاردانانکار زین سان می کنند
تا که گویی هست چوگان می زنند
 
امضا : RaHa~ʷᵗ
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #37
در صف گل جا مده این خار را

نگهدار ز آلودگی پاک جانرا

ای گل تو ز جمعیت گلزار چه دیدی

جز سرزنش و بد سری خار چه دیدی

ای لعل دل افروز تو با اینهمه پرتو

جز مشتری سفله، ببازار چه دیدی
 
امضا : m.sina
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

SAN.SNI

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
6,050
پسندها
27,879
امتیازها
70,873
مدال‌ها
26
  • #38
ای گل تو ز جمعیت گلزار چه دیدی

جز سرزنش و بد سری خار چه دیدی

ای لعل دل افروز تو با اینهمه پرتو

جز مشتری سفله، ببازار چه دیدی
یکبار، نهاده دل به بازی
یک لحظه، ترا گرفته بازو

گامی زده با تو کودکانه
پرسیده ز شهر و برج و بارو
 
امضا : SAN.SNI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] jαɴα

jαɴα

رو به پیشرفت
سطح
6
 
ارسالی‌ها
146
پسندها
503
امتیازها
3,013
مدال‌ها
6
  • #39
یکبار، نهاده دل به بازی
یک لحظه، ترا گرفته بازو

گامی زده با تو کودکانه
پرسیده ز شهر و برج و بارو
واعظی پرسید از فرزند خویش،

هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟

صدق و بی آزاری و خدمت به خلق

هم عبادت هم کلید زندگیست

گفت زین معیار اندر شهر ما

یک مسلمان هست آن هم ارمنیست!
 
امضا : jαɴα

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #40
واعظی پرسید از فرزند خویش،

هیچ میدانی مسلمانی به چیست؟

صدق و بی آزاری و خدمت به خلق

هم عبادت هم کلید زندگیست

گفت زین معیار اندر شهر ما

یک مسلمان هست آن هم ارمنیست!
تو همچون نقطه، درمانی درین کار
که چون میگردد این فیروزه پرگار
نه تنها بر تو زد گردون شبیخون
مرا نیز از دل و دامن چکد خون
 
امضا : m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا