- ارسالی‌ها
- 1,322
- پسندها
- 21,131
- امتیازها
- 42,073
- مدال‌ها
- 25
نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
خواب عجیبت!
- نویسنده موضوع SHIVA_S
- تاریخ شروع
- پاسخ‌ها 43
- بازدیدها 1,203
- کاربران تگ شده هیچ
- ارسالی‌ها
- 194
- پسندها
- 7,801
- امتیازها
- 21,013
- مدال‌ها
- 1
- محروم
- #22
بدترین و عجیب ترین خوابم:
قیافه همه آدما (کسایی که میشناختمشون) فرق داشت خیلی چهره های وحشتناکی بود تو خواب وحشت کرده بودم مث اینکه دورو بودن به جز سه نفر از آدمای زندگیم قیافشون قیافه اصلی خودشون بود به چند نفر خوابم رو گفتم برام اینجوری تعبیر کردن که فقط اون سه نفر صادق هستن و جلوت و پشت سرت یجورن.
قیافه همه آدما (کسایی که میشناختمشون) فرق داشت خیلی چهره های وحشتناکی بود تو خواب وحشت کرده بودم مث اینکه دورو بودن به جز سه نفر از آدمای زندگیم قیافشون قیافه اصلی خودشون بود به چند نفر خوابم رو گفتم برام اینجوری تعبیر کردن که فقط اون سه نفر صادق هستن و جلوت و پشت سرت یجورن.
امضا : ~ Nil♡♡far ~
- ارسالی‌ها
- 84
- پسندها
- 1,777
- امتیازها
- 9,763
یه خواب سریالی اکشن تو یازده قسمت که آخرش آدم بده ی داستان که البته آدم نیست و رباته به دست من و دوستام میترکه 
امضا : sheida*ARMY
- ارسالی‌ها
- 3,246
- پسندها
- 40,064
- امتیازها
- 69,173
- مدال‌ها
- 30
- ارسالی‌ها
- 138
- پسندها
- 3,980
- امتیازها
- 21,583
- مدال‌ها
- 11
خب خب از کدوم خوابم بگم من همه‌ی خوابام عجیبا 
یکی از اونیکی عجیب تر
یه بار خواب دیدم کُمد قبلیمون توی آشپزخونه قرار داره و من و آبجیم هی میریم از توش پول برمی‌داریم
بعدش یه بار من رفتم سراغش و کمدمون زنده شد
وییی
بعد آبجیم غیب شد:/
کمدمون هم منو بست به صندلی
یه مرده هم اونجا بود که البت نمی‌شناختمش@_@
تازه انگلیسی هم حرف می‌زد:|
بعدش کمد یه چاقو در اورد فرو کرد تو شکم من بدبخت
دیگه بعدش از...
یکی از اونیکی عجیب تر
یه بار خواب دیدم کُمد قبلیمون توی آشپزخونه قرار داره و من و آبجیم هی میریم از توش پول برمی‌داریم
بعدش یه بار من رفتم سراغش و کمدمون زنده شد
وییی بعد آبجیم غیب شد:/
کمدمون هم منو بست به صندلی
یه مرده هم اونجا بود که البت نمی‌شناختمش@_@
تازه انگلیسی هم حرف می‌زد:|
بعدش کمد یه چاقو در اورد فرو کرد تو شکم من بدبخت
دیگه بعدش از...
امضا : Star☆AR
- ارسالی‌ها
- 131
- پسندها
- 8,186
- امتیازها
- 23,913
- محروم
- #28
من خواب اسکوبی دو رو دیدم
تو یه دانشگاهی بودیم و همه ی معلما ربات بودن
بعد من چون هم تو خوابم و هم تو واقعیت فضولم
رفتم تو ی اتاق
صدای گریه، جیغ و داد می‌اومد
یکم که جلو تر رفتم سمت راستم کلی توش کمد بود
کمد هارو باز کردم و کلی لباس بچه کانه توش بود:|
خوب که نگاه کردم یکی از لباس ها برام آشنا بود
صدای دادی اومد که زهر ترک شدم/:
اون صدا از یه سگ بود که داشت خواهش و تمنا می‌کرد نره تو اون دستگاه
خوب که نگاش کردم اون سگه اسکوبی دو بود
نتونست خوب مقاومت کنه بخاطر همین رفت تو اون دستگاه و تبدیل شد به یه رباط
نفر بعدی که باید تبدیل می شد...
تو یه دانشگاهی بودیم و همه ی معلما ربات بودن
بعد من چون هم تو خوابم و هم تو واقعیت فضولم
رفتم تو ی اتاق
صدای گریه، جیغ و داد میاومدیکم که جلو تر رفتم سمت راستم کلی توش کمد بود
کمد هارو باز کردم و کلی لباس بچه کانه توش بود:|
خوب که نگاه کردم یکی از لباس ها برام آشنا بود
صدای دادی اومد که زهر ترک شدم/:
اون صدا از یه سگ بود که داشت خواهش و تمنا می‌کرد نره تو اون دستگاه
خوب که نگاش کردم اون سگه اسکوبی دو بود
نتونست خوب مقاومت کنه بخاطر همین رفت تو اون دستگاه و تبدیل شد به یه رباط
نفر بعدی که باید تبدیل می شد...
امضا : ~ßΛD GIŔĿ~
- ارسالی‌ها
- 3,246
- پسندها
- 40,064
- امتیازها
- 69,173
- مدال‌ها
- 30
خب خب از کدوم خوابم بگم من همه‌ی خوابام عجیبا
یکی از اونیکی عجیب تر
یه بار خواب دیدم کُمد قبلیمون توی آشپزخونه قرار داره و من و آبجیم هی میریم از توش پول برمی‌داریم
بعدش یه بار من رفتم سراغش و کمدمون زنده شد
بعد آبجیم غیب شد:/
کمدمون هم منو بست به صندلی
یه مرده هم اونجا بود که البت نمی‌شناختمش@_@
تازه انگلیسی هم حرف می‌زد:|
بعدش کمد یه چاقو در اورد فرو کرد تو شکم من بدبخت[IMG...
امضا : mel mel
- ارسالی‌ها
- 138
- پسندها
- 3,980
- امتیازها
- 21,583
- مدال‌ها
- 11
وای مردم از خنده کمد چاقو در اورد
این که چیزی نیس من یه خوابایی میبینم فقط محض خنده
با آبجیم تو مدرسه بودیم بعد از اونجا در اومدیم. تو راه خونه بودیم راهم پر از دار و درخت بود( نمیدونم چرا مسیر رو دیوار بود ماهم رو دیوار راه می‌رفتیم:/ ) بعد یه قطار از بالای دیوار جنگلی افتاد پایین:| زپلشک
بعد ما از اونجا رد شدیم من چشمم به لباسای آبجیم افتاد شلوارش با چیزی که صبح پوشیده بود فرق داشت:/
گفتم این چیه از کجا اوردی؟
گفت شلوار خودم خراب شد یه بابایی زاپاس اورده بود ماله اونو بی‌اجازه برداشتم
بعد...
با آبجیم تو مدرسه بودیم بعد از اونجا در اومدیم. تو راه خونه بودیم راهم پر از دار و درخت بود( نمیدونم چرا مسیر رو دیوار بود ماهم رو دیوار راه می‌رفتیم:/ ) بعد یه قطار از بالای دیوار جنگلی افتاد پایین:| زپلشک
بعد ما از اونجا رد شدیم من چشمم به لباسای آبجیم افتاد شلوارش با چیزی که صبح پوشیده بود فرق داشت:/
گفتم این چیه از کجا اوردی؟
گفت شلوار خودم خراب شد یه بابایی زاپاس اورده بود ماله اونو بی‌اجازه برداشتم
بعد...
