اردوی گردش در جنگل ممنوعه|ایفای نقش

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

A.Hamzeh

معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/3/20
ارسالی‌ها
2,343
پسندها
27,587
امتیازها
51,373
مدال‌ها
35
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
سلام بچه ها ما اومدیم با یه ایفای نقش جدید. قراره دست به دست هم یه داستان کوتاه طنز بسازیم. خب موضوع داستان:
مثلا من به عنوان مدیر با معاونم مک گونگال mrywm mrywm شما رو آوردیم جنگل ممنوعه رو ببینین و گردش کنین. با قوه تخیلتون داستان رو ادامه بدین!



به سه نفر از بهترین ها امتیازات خاصی داده میشه.



زود باشین!
 
امضا : A.Hamzeh

A.Hamzeh

معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/3/20
ارسالی‌ها
2,343
پسندها
27,587
امتیازها
51,373
مدال‌ها
35
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
"لرد وولدمورت"

- زود باشین تنبل‌ها! تکون بخورین!
همونطور که توی سر کچلم می‌زدم و حرص می‌خوردم رو به دراکو گفتم:
- بیا این‌طرف دراکو LACRIMOSA Y.SHEKARI . به اون تسترال دست نزن خطرناکه!
از اون طرف این روونای hadi M.hadi تنبل به درخت تکیه داده بود و مشغول تماشای فیلم هندی بود. جلو رفتم و زدم پس کله‌اش.
- مگه نگفتم فیلم هندی نبین؟
نیشخندی زد. دلم براش ضعف رفت ولی با همون اخم ساختگی گفتم:
- بدو عقب نمونی از بقیه!
همونطور که به مسیرم ادامه می‌دادم و توقع داشتم بچه‌ها پشت سرم راه بیان پام توی چاله گیر کرد. به زور پام رو بیرون کشیدم و به سمت بچه‌ها برگشتم. کسی نبود! اینا کجا موندن؟!
همه راه رفته رو برگشتم. یهو دیدم الیشیا اسپینت با اون نام کاربری مسخره که نمیشه تگش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : A.Hamzeh

Star☆AR

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/3/20
ارسالی‌ها
288
پسندها
4,613
امتیازها
21,583
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • #3
" آلیشیا اسپینت"
به‌نام خداوند بخشنده‌ی مهربان‌تر از مهربانی گفتم و به درخت‌های جنگل با اون ابهتشون خیره شدم "اوه مای گاد!"
سیروس کنارم ایستاده بود و مثلِ کنه‌ها محکم به من چسبیده بود؛ تظاهر می‌کرد که خیلی شجاعه و اطلاعات زیادی درباره‌ی جنگل داره اما من که می‌دونستم هیچی بارش نبود:458169-5db1ce8519c87750aae1683bfe2ec3b8: پسرکِ دیلاقِ دماغو!:russian-ru:
لرد جون جلوتر از همه ایستاده بود و اباءی درازش رو برای اینکه با کله‌ی کچلش نخوره زمین و سرش مثلِ تخم‌ِمرغ نشکنه جمع کرده بود:/ با صدای کلفتش گفت:
- از بین‌ِ شماها کسی دست از پا خطا کنه تا آخرِ هفته تنها با من می‌مونه جنگل:ph34r-smiley:
به چهار گروه تقسیم شده بودیم؛ گریفیندوری‌های متواضع و فروتن، رینکلاوی‌های گلِ گلاب، هافلپافی‌های باهوش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Star☆AR

fateme donya

رفیق جدید انجمن
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/7/20
ارسالی‌ها
44
پسندها
707
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #4
"رز زلر"
لرد وولدموت بازگشت. هنگامی که متوجه دعوای روونا و الیشیا شد، دست هایش را از عصبانیت مشت کرد. دادی زد که مو بر تن همه‌مان سیخ شد:
- امروز برای دعوا به این جا نیومدیم فقط یک بار دیگه تکرار شه، مجبورتون می‌کنم تا سه روز کار‌های هاگرید رو انجام بدید. حالا هم راه بیفتید.
به راه افتادیم. لرد جلوتر از همه حرکت می‌کرد از جنگل نمی‌ترسیدم، چرا که وردها را به خوبی آموخته بودم اما نمی‌دانم چرا دلهره ای عجیب مرا در بر گرفته بود.
 

*Rozhina*

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/6/20
ارسالی‌ها
189
پسندها
3,936
امتیازها
16,633
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • #5
"پروتی پاتیل"
خیلی هیجان دارم! همین دیروز داشتم آرزو می‌کردم به جنگل ممنوعه بیام. کاش از خدا یه چیز دیگه می‌خواستم!
دلفی جون مثلا شجاع، با هر صدای خش‌خشی که شنیده می‌شد، دو متر می‌پرید هوا! بعد جالبه همش ادعای شجاعت داره! :sisi3:
آره دیگه عزیزکرده باباشه دیگه کاریش نمی‌شه کرد!:984:
خلاصه همینجوری داشتیم می‌رفتیم که از شانس قشنگمون، یه عنکبوت شگفت انگیز پرید جلومون.
دلفی آنچنان جیغی زد که عنکبوت بیچاره پرده گوشش پاره شد فکر کنم! بعد هم پرید بغل من!:blinksmiley:
یعنی خرس گنده اصلاً خجالت نمی‌کشه؟! الان این باید الگو و سرمشق ما باشه! همین‌جوری پیش بریم فکر کنم هاگوارتز رو سرمون خراب شه!
مدیر وولدمورت با طلسم پتریفیکوس توتالوس، عنکبوت رو خشک کرد و ماها با سرعت هرچه تمام‌تر به سمت مخالف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *Rozhina*

-No Voice

نویسنده برتر
نویسنده انجمن
تاریخ ثبت‌نام
18/6/19
ارسالی‌ها
1,251
پسندها
66,871
امتیازها
60,573
مدال‌ها
28
سن
20
سطح
43
 
  • #6
#رز_ویزلی
از وقتی گفتن قراره بریم جنگل ممنوعه، هیجان زده بودم و ی جا نمی‌تونستم بشینم.
اونقد انرژی و ذوق و شوق داشتم ک از وقتی وارد جنگل شده بودیم هی محو دور و بر می‌شدم و عقب می‌افتادم.
دوباره حواسم پرت ی چیز عجیب پشت یکی از درختا شد، تا خواستم یکم نزدیک بشم تا بفهمم چیه؛ صدای داد وولدمورت سر روونا و الیشیا که بازم داشتن دعوا می‌کردن بلند شد و باعث شد ت جام سیخ بشم.
-دنبالم بیاین. اگه دوباره سر راه بایستید من میدونم و شما!
خب... با من ک نبود. پس خواستم بی‌توجه ب سمت همون درخت برم ک بازم صدای مزخرفش بلند شد.
-از بین‌ِ شماها کسی دست از پا خطا کنه تا آخرِ هفته تنها با من می‌مونه جنگل
چشمام رو ت حدقه چرخوندم، پووفی کشیدم و ب سمت ولدمورت و مسیری ک می‌رفت چرخیدم ک دنبالشون برم؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : -No Voice

^MiushaW.GM

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/20
ارسالی‌ها
1,510
پسندها
22,346
امتیازها
46,373
مدال‌ها
22
سن
16
سطح
28
 
  • #7
«دلفی ریدل»
واقعاً موندم؛ این‌ها بچه های هاگوارتزن؟!:984:
اردو رو مسخره‌ی خودشون کردن. یکم هیجان این وسط لازمِ. :53:
واقعا این پروتی پاتیل احمق *Rozhina* R*o*z*h*i*n*a فکر کرده من می‌ترسم نخیر به خاطر هیجاناته.:p3o-45:
آی بزنم تو سرش:smash2:
وولدمورت داشت جلوتر از همه حرکت می‌کرد؛ که یه نقشه شیطانی به ذهنم رسید. حالا من و مسخره می‌کنی، بابا جون. دارم برات.:cautious:
با قدرتم، که بدون جارو هم می‌تونستم پرواز کنم؛ به پرواز در اومدم و پنجاه متر جلو تر از وولدمورت، یه سنگ از چند تا کنده درخت نگهداری می‌کرد که نیوفته؛ فرود اومدم.
با چوب دستیم، ورد بومبارادا ماکسیما رو گفتم و سنگ و منفجر کردم؛ بیچاره بابام ببینم چطوری له می‌شه؟! تا باشه من و ضایع نکنه.
بعدشم ورد پِتریفیکوس...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ^MiushaW.GM

Star☆AR

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
22/3/20
ارسالی‌ها
288
پسندها
4,613
امتیازها
21,583
مدال‌ها
11
سطح
12
 
  • #8
#رز_ویزلی
از وقتی گفتن قراره بریم جنگل ممنوعه، هیجان زده بودم و ی جا نمی‌تونستم بشینم.
اونقد انرژی و ذوق و شوق داشتم ک از وقتی وارد جنگل شده بودیم هی محو دور و بر می‌شدم و عقب می‌افتادم.
دوباره حواسم پرت ی چیز عجیب پشت یکی از درختا شد، تا خواستم یکم نزدیک بشم تا بفهمم چیه؛ صدای داد وولدمورت سر روونا و الیشیا که بازم داشتن دعوا می‌کردن بلند شد و باعث شد ت جام سیخ بشم.
-دنبالم بیاین. اگه دوباره سر راه بایستید من میدونم و شما!
خب... با من ک نبود. پس خواستم بی‌توجه ب سمت همون درخت برم ک بازم صدای مزخرفش بلند شد.
-از بین‌ِ شماها کسی دست از پا خطا کنه تا آخرِ هفته تنها با من می‌مونه جنگل
چشمام رو ت حدقه چرخوندم، پووفی کشیدم و ب سمت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Star☆AR

fateme donya

رفیق جدید انجمن
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/7/20
ارسالی‌ها
44
پسندها
707
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #9
چندی بیش نگذشته بود، که صدای جیغ دلفی باعث ایستادن‌مان شد. به پشت سر نگاه کردم که متوجه‌ی رز شدم. اوه خدای من، کجا می‌رفت واقعا نمی‌دانست که این جا خطرناک است یا واقعا احساس شجاعت موجب این اشتباه شده بود. ابتدا می‌خواستم، بی‌توجه بمانم اما بعد از چند ثانیه احساس کردم باید به دنبالش بروم. بنابراین به دنبالش روان شدم. نمی‌دانم چه شد که کسی از پشت دستم را کشید و من را در آغوش گرفت. از آغوشش بیرون آمدم:
- هری، این جا چی کار می‌کنی.
- مهم نیست باید برگردیم.
- اما رز
- پروفسور رفته دنبالش، ما بر می‌گردیم.
به پشت سر نگاه انداختم اوه خدای من چه چیز،باعث شد این عنکبوت به این بزرگی را نبینم.
 

*Rozhina*

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
12/6/20
ارسالی‌ها
189
پسندها
3,936
امتیازها
16,633
مدال‌ها
11
سطح
11
 
  • #10
«دلفی ریدل»
واقعاً موندم؛ این‌ها بچه های هاگوارتزن؟!:984:
اردو رو مسخره‌ی خودشون کردن. یکم هیجان این وسط لازمِ. :53:
واقعا این پروتی پاتیل احمق *Rozhina* R*o*z*h*i*n*a فکر کرده من می‌ترسم نخیر به خاطر هیجاناته.:p3o-45:
وولدمورت داشت جلوتر از همه حرکت می‌کرد؛ که یه نقشه شیطانی به ذهنم رسید. حالا من و مسخره می‌کنی، بابا جون. دارم برات.:cautious:
با قدرتم، که بدون جارو هم می‌تونستم پرواز کنم؛ به پرواز در اومدم و پنجاه متر جلو تر از وولدمورت، یه سنگ از چند تا کنده درخت نگهداری می‌کرد که نیوفته؛ فرود اومدم.
با چوب دستیم، ورد بومباردا ماکسیما رو گفتم و سنگ و منفجر کردم؛ بیچاره بابام ببینم چطوری له می‌شه؟! تا باشه من و ضایع نکنه.
تمام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : *Rozhina*
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا