اردوی گردش در جنگل ممنوعه|ایفای نقش

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

A.Hamzeh

معلم انجمن
معلم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
8/3/20
ارسالی‌ها
2,343
پسندها
27,587
امتیازها
51,373
مدال‌ها
35
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • #61
لرد وولدمورت
این اسنیپ هم غیبش زده. از دور بچه ها رو دیدم.
- آنتونی، نیمفادورا، صبر کنین.
آنتونی یه جوری نگاهم میکرد انگار ارث باباشو خوردم. جلو رفتم و نفس نفس زنان گفتم:
- همه برگردین پیش دلفی و دوست دیوونه اش. من رز رو پیدا میکنم. فقط قبلش باید بدونم این اسنیپ کجا رفته. جون رز در خطره.
آنتونی مثل گیجا نگاهم کرد و گفت:
- یعنی چی؟ میشه به ما بگین اینجا چه خبره؟
- نیازی نیست فضولی کنین. برید زودتر!
بچه درمونده شده بودن. میدونم که خیلی نگران رز هستن. همه رفتن. نقشه مخصوص هری پاتر رو از جیبم درآوردم که اسنیپ رو پیدا کنم. روی نقشه دیدمش. با رز با هم بودن. سریع حرکت کردم که بهشون برسم.
 
امضا : A.Hamzeh

^MiushaW.GM

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
11/6/20
ارسالی‌ها
1,510
پسندها
22,346
امتیازها
46,373
مدال‌ها
22
سن
16
سطح
28
 
  • #62
"دلفی ریدل"
اه من و پروتی اینجا بمونیم چی کار کنیم؟!
طبق نامه‌ای که به بابا رسیده بود؛ فهمیدم رز و بقیه بچه ها توی خطر افتادن:hanghead:
یه نگاه معنی دار به پروتی کردم که خودشم منظورم و فهمید:cautious:
تا ابد که نمی‌تونستیم اینجا بمونیم؛ شاید بشه ما بچه ها رو نجات بدیم:rolleyes:
یه نامه نوشتم و گذاشتم اونجا:
بابا من و پروتی می‌ریم کمک رز و بقیه بچه ها.
همین و تمام.
پروتی یه جارو برداشت و منم که بدون جارو می‌تونستم پرواز کنم.:sisi2:
سریع راه افتادیم و نصف راه رو رفتیم اما یه دفعه جاروی پروتی قاتی کرد و منم رفتم سمت پروتی که کمکشش کنم و از شانس خوشگلمون خوردیم بهم و روز زمین قل خوردیم و پیش رفتیم به سمت دره:85:
پروتی که بیهوش شد و منم خودم رو سمت درخت متمایل کردم و خوردیم به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ^MiushaW.GM

anna19

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/19
ارسالی‌ها
253
پسندها
2,055
امتیازها
11,933
مدال‌ها
2
سن
23
سطح
0
 
  • محروم
  • #63
سوزان
وقتی هلگا گفت که با من کاری ندارد. خیالم راحت شد. اه رز چی میشد عین بچه ادم همراه ما میموندی.
وجی: یکی باید به خودت بگه.
و ناگهان سوالی من را عین خوره در برگرفت رو به هلگا گفتم:
- تونی هم که گفت نمیاد، فقط منم و هری و تو. ولی نمیدونم واقعا چرا رز در خطره چرا باید بهش اسیب بزنن؟ من خنگ نیستما

هری: چرا خنگی عزیزم زیرش نزن:128:

من : هیعی به من برخورد . من ازت طلاق میگیرم

هری گیج پرسید:
- مگه ما باهم عروسی کردیم ؟
داشتم وردی رو میخوندم که یهوخاطره الکی بندازم تو ذهن هری که یهو دلم براش سوخت و پشیمون شدم :)
 
آخرین ویرایش
امضا : anna19

| TEAR |

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
16/7/20
ارسالی‌ها
1,917
پسندها
25,808
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
16
سطح
28
 
  • #64
« هلگا هافلپاف »
داشتیم می‌رفتیم سمت بچه ها که یهو دیدم سوزان جیغ زد:
- پروتی! دلفی!
هری پرسید:
- چیشد سوزان؟
سوزانم با گریه اشاره کرد سمت دره و تیکه تیکه گفت:
- دلفی و پروتی... دره... جارو.
راه رو سمت دره کج کردم. احتمالا طبق معمول این دوتا بدون اجازه وولدمورت بلند شدن برن قهرمان بازی در بیارن بعد وسط راه جارو پروتی قاطی کرده دوتاشون افتادن.‌ چون دلفی که بدون جارو پرواز میکنه فقط پروتی میمونه بعد فقط هم احتمال ترکیدن جارو پروتی میمونه. با دیدن دوتاشون که روی زمین افتاده بودن و کلا خیس از خون بودن صورتم جمع شد. ایش! زود جغدم رو صدا زدم و گفتم نامه ای که داخلش نوشته بودم سر دخترش چه بلایی اومده رو بده به وولدمورت. چوب‌دستی رو به به سمتشون گرفتم:
- لوکوموتور ترانکز.
با استفاده از جادو از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : | TEAR |

Zarlasht A

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
29/4/20
ارسالی‌ها
334
پسندها
3,968
امتیازها
17,083
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • #65
نیمفادورا تانکس :

با سرعت حرکت کردیم باید هر چی زودتر به کلبه برسیم .
چوبدستیمو جلوم گرفتم و ورد لوموس رو خوندم ،عقبو نگاه دیدم بچها هم پا به پام دارن میان و اونهام همین وردو خوندن که اطراف قابل دید شد اوه اوه چقدر ترسناکه اینجا اطراف پر از مه بود و صدای حیوانات مختلف به گوش میرسید ، نزدیک بودیم اینو احساس میکردم.
رو به همه گفتم :
- لطفا از همدیگه دور نشید و چوبدستی هاتونو آماده واسه هر جور خطری نگه دارید .
چند قدم بیشتر نرفته بودم که صدای جیغ نارسیسا بلند شد برگشتم و دیدم دور پاهاش چند گیاه وحشی حلقه زدن طلسم دیفندو رو خوندم و بعدش نارسیسا رو بلند کردم.
- خوبی چیزیت نشده ؟
نارسیسا : مرسی خوبم نیم...
حرفشو ناتمام موند و خشکش زد
- چی شد نارسیسا !؟ خوبی ؟
همه سکوت کرده بودن از اینا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Zarlasht A

| TEAR |

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
16/7/20
ارسالی‌ها
1,917
پسندها
25,808
امتیازها
51,373
مدال‌ها
22
سن
16
سطح
28
 
  • #66
« هلگا هافلپاف »
بالاخره رسیدیم. من و هری و سوزان از روی جارو اومدیم پایین و با بچه ها سلام احوال پرسی کردیم. نارسیسا و لوون هم پروتی و دلفی رو بردن درمان کنن. منم مثلا گفتم برم یه چیزی بخورم، رفتم از درخت مشغول میوه خوردن شدم. حدود دو ساعت فقط داشتم میخوردم. تازه یادم افتاد که عه، من اون موقع ای اومدم اصن وولدمورت رو ندیدم بعدشم که یک راست اومدم سراغ درخت. برگشتم پیش بچه ها ولی هر چی چشم چرخوندم، وولدمورت رو ندیدم. با اخم های درهم رفتم سمت نیمفادورا و پرسیدم:
- وولدمورت کجاست؟
نیمفادورا:
- رفت دنبال رز و اسنیپ.
بهت زده بهش خیره شدم. دنبال... اسنیپ و رز؟ دوباره؟ با کلافگی به دور و بر خیره شدم و در نهایت... لگد محکمی به نیمکت کوچیک کنارم زدم. ای خدا! آخه وولدمورت تو نباید با من هماهنگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : | TEAR |

anna19

کاربر انجمن
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
23/6/19
ارسالی‌ها
253
پسندها
2,055
امتیازها
11,933
مدال‌ها
2
سن
23
سطح
0
 
  • محروم
  • #67
سوزان
حالا ولدمورت رو کی پیدا کنه ؟ای خدا. اصلا رز پیش اسنیپ چیکار میکنه؟ چرا فرار نمیکنه
یعنی نمیتونه خودشو نجات بده ؟ ای خدا ولی خوبه یکی خنگ تر از منم پیدا شد هی ها هی
دلم میخواد کمی با رون والزی حرف بزنم اون همیشه من رو میخندونه. برعکس هری که یکم خیطم میکنه
 
امضا : anna19

fateme donya

رفیق جدید انجمن
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/7/20
ارسالی‌ها
44
پسندها
707
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #68
"رز زلر"
روی زمین مرطوب نشسته‌ بودم. صدای قطرات آب که با زمین برخورد می‌کند را می‌شنیدم.جالب این است که فقط حس شنوایی ام کار می‌کرد. انگار درون غاری بودم. اما فکرم کار نمی‌کرد که بدانم چگونه به این‌جا پا گذاشته‌ام یا حتی تنها‌یم یا کسی همراهم است. مغزم کاملا تهی بود. صدای چک چک آب که در فضای غار می‌پیچید، دیوانه‌ام می‌کرد. از این حساسیت مضخرف آنتونی و نمیفادورا به خوبی آگاه بودند. یهنی الان کجا هستند یا چه می‌کنند؟
 

Lightning

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/10/19
ارسالی‌ها
34
پسندها
218
امتیازها
1,003
مدال‌ها
2
سطح
2
 
  • #69
لی‌لی لونا پاتر
برگ‌ درختان را از موهایم بیرون کشیدم و دوباره در بوته‌ها به‌دنبال چوپ دستی‌ام گشتم. آنقدر بخاطر گم شدن چوب‌دستی‌ام نگران و وحشت‌زده شده بودم که متوجه گذر زمان و مکانی که بودم نشدم. از بین درختان تنومند جنگل که سر به فلک کشیده بودند گذشتم، بالاخره سرم را بلند کردم و متوجه شدم درخت‌ها در آن قسمت جنگل به پایان می‌رسند و حلقه‌ای را تشکیل می‌دهند. هوا رو به تاریکی می‌رفت و همان اندک نور هم به دلیل انبوه درختان دور و برم به زمین نمی‌رسید. بدون چوب‌دستی هم نه می‌توانستم راهم را روشن کنم، نه علامتی برای پروفسور بفرستم. با وجود ترسی که کل وجودم را در بر گرفته بود آرام قدم برداشتم و سعی در پیدا کردن راهم در آن ظلمات جنگل داشتم، که ناگهان ردای بلندم به شاخه‌ای گیر کرد و داخل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

fateme donya

رفیق جدید انجمن
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
11/7/20
ارسالی‌ها
44
پسندها
707
امتیازها
3,803
مدال‌ها
6
سطح
7
 
  • #70
"رز زلر"
خدای من، این صدای لی‌لی بود. باورم نمی‌شود که بالاخره نجات خواهم یافت. همین‌گونه با خود درحال فکر کردن بودم که صدای لی‌لی مرا به خود آورد.
- رز، حالت خوبه؟ چرا جواب نمی‌دی؟رز؟
تلاش کردم تا حرکتی به لب هایم دهم تا از وضعیتم نترسد. لی‌لی دختری سربه هوا بازیگوش ولی در عین حال مهربان و کمی ترسو بود، اما باز نتوانستم کاری از پیش ببرم.
- خدای من، چه بلایی سرت اومده رز؟ اگه چوب دستی به همراه داشتم شاید....
- چوب دستیت این جاست لی‌لی. تاحالا کسی بهت نگفته اینو نباید گم کنی؟
- اوه اسنیپ خوبه که این‌جایی بیا ببین رز چش شده.
- رز چیزیش نشده لی‌لی من سحرش کردم درست همون کاری که الان با تو خواهم کرد.
- چی؟چ...چ..را؟
- چون تو الان جایی هستی که نباید می‌بودی و چیزهایی دیدی که نباید می‌دیدی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا