- تاریخ ثبتنام
- 21/7/20
- ارسالیها
- 80
- پسندها
- 6,018
- امتیازها
- 20,578
- مدالها
- 9
سطح
11
- نویسنده موضوع
- #11
نورام نفس عمیقی کشید و برای اینکه سر صحبت رو باز کنه، نگاه سبزرنگ و کشیدهاش رو به وحید دوخت و گفت:
- خب، دیگه چه خبر؟
وحید هم با توجه به اینکه این کار بند و بساط همیشگیشون برای گرم کردن موتور به حرف اومدن راشا بود، سرآستینهای پیرهن طوسی رنگش رو تا زد و جواب داد:
- هیچی قربان! سلامتی! شما چه خبر؟
و اینطور شد که دوتایی مشغول گپ و گفت شدن؛ راشا بالاخره بعد از چند دقیقه سرش رو از توی پروندهها بیرون کشید و با چشمهای قوهای سوختهی جذابش که توسط عینک مطالعه دور قاب مشکی، جذابتر هم شده بود و میتونست به راحتی دل هر بینندهای رو به لرزه در بیاره، به وحید زل زد و با همون لحن بیتفاوت همیشگیش پرسید:
- کاری داشتین اومدین اینجا؟
وحید که این طرز صحبت کردن راشا براش یه عادت تکراری بود؛...
- خب، دیگه چه خبر؟
وحید هم با توجه به اینکه این کار بند و بساط همیشگیشون برای گرم کردن موتور به حرف اومدن راشا بود، سرآستینهای پیرهن طوسی رنگش رو تا زد و جواب داد:
- هیچی قربان! سلامتی! شما چه خبر؟
و اینطور شد که دوتایی مشغول گپ و گفت شدن؛ راشا بالاخره بعد از چند دقیقه سرش رو از توی پروندهها بیرون کشید و با چشمهای قوهای سوختهی جذابش که توسط عینک مطالعه دور قاب مشکی، جذابتر هم شده بود و میتونست به راحتی دل هر بینندهای رو به لرزه در بیاره، به وحید زل زد و با همون لحن بیتفاوت همیشگیش پرسید:
- کاری داشتین اومدین اینجا؟
وحید که این طرز صحبت کردن راشا براش یه عادت تکراری بود؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش