- ارسالیها
- 478
- پسندها
- 7,199
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #161
دستش را بالا برد؛ ولی قبل از لمس در اتاق، صدای مارسل به گوشش خورد:
- و این بیشتر به نفع کیه؟
صدای آرام مادرش حس کنجکاوی و تعجبش را قلقلک داد.
- لجبازی رو بزار کنار مارسل!
پس باز برای برادرش میز گِرد گرفته بودند؟ پشت در بودن را جایز ندانست. هر آن ممکن بود خدمهایی از راه برسد و او را در این حالت ببیند؟ فاجعهآور بود!
صدای ضربهایی که به در زد در راه روی عریض اِکو شد! بعد از اجازه ورود پدرش دستگیره سرد را پایین کشید و در را کمی باز کرد.
مارسل روی مبلی که روبهروی پنجره چیده شده بود نشسته بود و به بیرون خیره بود. مادرشهم کنار پنجره بود و پسرش را نگاه میکرد! پدرش سمت چپ جلوی ویترین نگینها و الماسهایش که مخصوص جواهراتش بود روی صندلی محبوبش نشسته بود و کار مورد علاقهاش را انجام میداد...
- و این بیشتر به نفع کیه؟
صدای آرام مادرش حس کنجکاوی و تعجبش را قلقلک داد.
- لجبازی رو بزار کنار مارسل!
پس باز برای برادرش میز گِرد گرفته بودند؟ پشت در بودن را جایز ندانست. هر آن ممکن بود خدمهایی از راه برسد و او را در این حالت ببیند؟ فاجعهآور بود!
صدای ضربهایی که به در زد در راه روی عریض اِکو شد! بعد از اجازه ورود پدرش دستگیره سرد را پایین کشید و در را کمی باز کرد.
مارسل روی مبلی که روبهروی پنجره چیده شده بود نشسته بود و به بیرون خیره بود. مادرشهم کنار پنجره بود و پسرش را نگاه میکرد! پدرش سمت چپ جلوی ویترین نگینها و الماسهایش که مخصوص جواهراتش بود روی صندلی محبوبش نشسته بود و کار مورد علاقهاش را انجام میداد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش