- ارسالیها
- 478
- پسندها
- 7,199
- امتیازها
- 21,583
- مدالها
- 13
- نویسنده موضوع
- #221
باز زمین لرزشی کرد، چشمانش به زمین کشیده شد، داشت از جایش تکان میخورد.
پوزخندی زد، الان حتی تکان خوردن وزش بار در لابهلای درختان را حس میکرد، چه برسد به آدمی که روی زمین تکان بخورد و پشت درخت اطمینان خاطر میکرد که او تنها باشد!
از هیجان قلبش در سینه آرام و قرار نداشت و بدنش گر گرفته بود، دست برد و دکمه دیگری از پیراهنش را باز کرد و لبزد:
- من منتظرما؟
یک دفعه به سمت چپ چرخید و به همان درختی که فرد پشتش تکیه کرده بود خیره شد و اضافه کرد:
- دلیلی برای قایم شدن نیست.
جدی شده بود این را از صورت بیاهمیتش هم میتوان حدس زد. مدتی گذشت، همانطور به درخت خیره بود تا اینکه پسری بلند قد با ردای سیاهی که به تن داشت از پشت درخت بیرون آمد. از روی کلاهی که صورتش را پوشانده بود نمیتوانست او را...
پوزخندی زد، الان حتی تکان خوردن وزش بار در لابهلای درختان را حس میکرد، چه برسد به آدمی که روی زمین تکان بخورد و پشت درخت اطمینان خاطر میکرد که او تنها باشد!
از هیجان قلبش در سینه آرام و قرار نداشت و بدنش گر گرفته بود، دست برد و دکمه دیگری از پیراهنش را باز کرد و لبزد:
- من منتظرما؟
یک دفعه به سمت چپ چرخید و به همان درختی که فرد پشتش تکیه کرده بود خیره شد و اضافه کرد:
- دلیلی برای قایم شدن نیست.
جدی شده بود این را از صورت بیاهمیتش هم میتوان حدس زد. مدتی گذشت، همانطور به درخت خیره بود تا اینکه پسری بلند قد با ردای سیاهی که به تن داشت از پشت درخت بیرون آمد. از روی کلاهی که صورتش را پوشانده بود نمیتوانست او را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش