نقد همراه نقد همراه رمان رستای بی‌حس |mahdieh_b /توسط شورای نقد

  • نویسنده موضوع GHAZAL NAROEE
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 276
  • کاربران تگ شده هیچ

GHAZAL NAROEE

مدیر بازنشسته + نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری
تاریخ ثبت‌نام
8/7/18
ارسالی‌ها
3,048
پسندها
55,591
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
18
سطح
38
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
558905_42a0970b60d7650602b1434ac66ed992.jpg
با سلام خدمت نویسنده عزیز!
"نقد بی کینه دیگران بر کار ما پاداشی است که ارزش آن را باید دانست"
رمان «رستای بی حس» بر اساس تعداد پست‌های صلاح دیده شده توسط مدیر مربوط، توسط شورای انجمن یک رمان، بر اساس اصول و پیشنهاداتی برای درخشیدن شما نویسنده عزیز نقد گردیده است.
لطفا دو هفته صبر کنید تا تعداد پست مشخصی از رمان شما نقد همراه شود.
پس از مطالعه نقدها، موظفید رمان خود را ویرایش کنید.
اگر سوالی در زمینه رمان‌نویسی و چگونگی تغییر رمانتان داشتید می‌توانید در همین تاپیک از منتقد همراه خود سوالاتتان را شرح دهید.
همچنین قبل از هر ویرایش اساسی از جمله تغییر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : GHAZAL NAROEE

رویای محال

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/2/18
ارسالی‌ها
914
پسندها
4,169
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
سطح
12
 
  • #2
بنام خدا.
نقد همراه رستای بی‌حس
پارت شش

چشم‌هام سیاهی رفت و دیگه چیزی نفهمیدم... .
***
- مارال؟ مارال خوبی؟
با رخوت توی جام جابجا( رعایت نکردن نیم‌فاصله، جابه‌جا) شدم و چشم‌هام رو باز کردم. با صدای گرفته گفتم:
- اه! ولم کن بزار بخوابم بابا... .
( نیاز به وصف حالات مارال دارید. همچنین احساسات توصیف نشده‌است. با حالت گیجی توی جام جا‌به‌جا شدم ولی سرم به‌قدری درد می‌کرد که باعث می‌شد نتونم چشم‌هام رو از هم باز کنم و ببینم صاحب صدا کیه! گلوم خشک شده‌بود و دهنم یک‌قطره آب هم نداشت و بدجوری تیر می‌کشید. اصلا نمی‌‌دونستم چه بلایی سرم اومده‌بود! همه توانم‌رو جمع کردم تا چشم‌هام رو باز کنم و‌ بفهمم صدا مال کیه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

رویای محال

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
14/2/18
ارسالی‌ها
914
پسندها
4,169
امتیازها
18,373
مدال‌ها
16
سطح
12
 
  • #3
پست هفتم

نگاه خجالت زده‌ام رو از دکتر دارابی دزدیدم و با اخم به عارف نگاه کردم. به‌ سختی جلوی لبخندش رو گرفته و دست به سینه به دکتر زل زده بود. دکتر دارابی دستی به موهای جو گندمی روی شقیقه‌اش کشید:
- من چی به تو بگم دختر خوب؟ سلامتی شوخی بردار نیست!
با جدیت تمام ادامه داد:
- این بار دیگه اصلا یه چیز الکی نیست که بخوام ازش بگذرم. دفعه‌ی بعدی کارت به بیمارستان بکشه یک‌ماه همینجا ( استفاده از نیم فاصله. همین‌جا) نگهت می‌دارم. مجبور می‌شم دوباره برات سرم ( سر٬م) درمانی ( تجویز) کنم! تو دلت می‌خواد درد بکشی؟ از این به بعد هم بدون ماسک از خونه خارج نمی‌شی، (...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
عقب
بالا