Sunlight
رو به پیشرفت
- تاریخ ثبتنام
- 12/3/20
- ارسالیها
- 216
- پسندها
- 3,101
- امتیازها
- 16,413
- مدالها
- 9
- سن
- 20
- نویسنده موضوع
- #21
پلهها را دوتا یکی طی میکنم، میرسم به آخرین طبقهی هر ساختمان بلندی که شد.
شهر در دریچهی چشمانم، مانند دیدن چراغهای اتوبان، از شیشهی بخار زده پنجرهی ماشین، مات است.
زیر لب زمزمه میکنم، از هر آهنگی که شد!
از دیشب انگشت حیرت به لب نهاده، ماننده بهت زدگان به زندگی رو به زوالم میخندم.
من آن دخترکیام که دلش توپ شده از خاطرات راه راهِ کبود و خاکستری، قل میخورد، بیحساب و مقصد، به هر جایی که شد!
دخترک کفر نمیگوید. شب گذشته خواب دید خدا وجود دارد. ترسیده بود و یادش آمد که میگفتند؛ خواب زن چپ است.
بر لب بام، لالایی مانند میخواند.
خدا در این نزدیکی است
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه... .
پلكهایش را بست. پاهایش مرز ساختمان را که رد کرد، گمان برد...
شهر در دریچهی چشمانم، مانند دیدن چراغهای اتوبان، از شیشهی بخار زده پنجرهی ماشین، مات است.
زیر لب زمزمه میکنم، از هر آهنگی که شد!
از دیشب انگشت حیرت به لب نهاده، ماننده بهت زدگان به زندگی رو به زوالم میخندم.
من آن دخترکیام که دلش توپ شده از خاطرات راه راهِ کبود و خاکستری، قل میخورد، بیحساب و مقصد، به هر جایی که شد!
دخترک کفر نمیگوید. شب گذشته خواب دید خدا وجود دارد. ترسیده بود و یادش آمد که میگفتند؛ خواب زن چپ است.
بر لب بام، لالایی مانند میخواند.
خدا در این نزدیکی است
لای این شب بوها، پای آن کاج بلند
روی آگاهی آب، روی قانون گیاه... .
پلكهایش را بست. پاهایش مرز ساختمان را که رد کرد، گمان برد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش