الیزابت امکاپا
همون طور که با هنزفیری آهنگ گوش میدادم، با سری پایین و خانمانه راه میرفتم.
( وجی:اوهوع. - ببند)
در همون حال موتوریای که از کنارم رد میشد با دهن سوتی زد. (شانس منِ دیگه)
دوباره همون راه رفته رو برگشت و گفت: هوی خانم، برسونمت.
تو ذهنم شکر نخوری بهش گفتم ولی خب، نشنید که بره.
دیگه رو مخم داشت با همون موتور ویراج میداد.
همون جا بغل خیابون وایسادم و چپ چپ نگاهش کردم.
ایندفعه که رد شد گفتم:جرعت داری بیا جلو.
از اونجا که شرط اول توی دفاع شخصی رو میدونید! تا اقدام به بطرفم اومدن کرد عرض جاده رو گرفتم و شروع کردم به فرار.
ولی یه چیزی گفت که (اینجا خوبیت نداره)
برگشتم و با بالا آوردن پام، لگدی به نقطهی حساسش( محض اطلاع، بدن نقاط حساس زیادی داره)
و مشتی توی شکمش زدم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.