مشاعره مشاعره با اشعار غلام رضا طریقی

[فلورا.]

فاصله بین من و شهر شما یک وجب است
نقشه ها وقتی از این فاصله ها می کاهند

من که از خود خبرم نیست چه قیدی دارم
جمله های خبری قید مکان میخواهند

در دل ديوار به رقص آمده
پنجره خانه دربست تو

آنکه تو را از گل گلخانه ساخت
ساخت مرا نيز به پيوست تو!

 

[m.sina]

در دل ديوار به رقص آمده
پنجره خانه دربست تو

آنکه تو را از گل گلخانه ساخت
ساخت مرا نيز به پيوست تو!

وقتی هنوز ماه پس ابر مانده است
خود را چنان بپوش که انگار نیستی
وقتی که یار قافیه ی بار می شود
غمگین مشو که با احدی یار نیستی

 

[فلورا.]

وقتی هنوز ماه پس ابر مانده است
خود را چنان بپوش که انگار نیستی
وقتی که یار قافیه ی بار می شود
غمگین مشو که با احدی یار نیستی

يا می‌گذری از من يا راه نمی‌آيی
چون قد بلند خود، کوتاه نمی‌آيی

با روز قرار تو رد می‌شوم از هفته
با اينکه تو مدت هاست هر ماه، نمی‌آيی!

 

[m.sina]

يا می‌گذری از من يا راه نمی‌آيی
چون قد بلند خود، کوتاه نمی‌آيی

با روز قرار تو رد می‌شوم از هفته
با اينکه تو مدت هاست هر ماه، نمی‌آيی!

یک وجب از زمین از آن تو نیست
آسمان سهم کودکان تو نیست
ای در این روزهای قطعا
بد احتمال غم تو صد در صد
حیف این ماه های بی مقصد
فصل پایان داستان تو نیست

 

[فلورا.]

تو خودت جای من اگر باشی ابتدا از کدام می‌چینی؟

با نگاهی، تبسمی، حرفی، در بیاور مرا از این تردید/:

 

[m.sina]

تو خودت جای من اگر باشی ابتدا از کدام می‌چینی؟

با نگاهی، تبسمی، حرفی، در بیاور مرا از این تردید/:

دردم این است که باید پس از این قسمت‌ها
سال‌ها منتظر قسمت آخر باشم

 

[فلورا.]

دردم این است که باید پس از این قسمت‌ها
سال‌ها منتظر قسمت آخر باشم

ما در این عصر، بره ای هستیم که اسیر طلسم چوپانیم
بره ای که به محض آزادی، اولین مقصدش چراگاه است

بره ای که هوا نمی‌خواهد، هیچ چیز از خدا نمی‌خواهد
بره ای که نهایت هدفش، گله از وضع نوبت کاه است

 

[m.sina]

ما در این عصر، بره ای هستیم که اسیر طلسم چوپانیم
بره ای که به محض آزادی، اولین مقصدش چراگاه است

بره ای که هوا نمی‌خواهد، هیچ چیز از خدا نمی‌خواهد
بره ای که نهایت هدفش، گله از وضع نوبت کاه است

تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم
یا در این قصه به دنبال مقصر باشم

 

[فلورا.]

تو پری باشی و تا آن سوی دریا بروی
من به سودای تو یک مرغ مهاجر باشم

قسمت این بود، چرا از تو شکایت بکنم
یا در این قصه به دنبال مقصر باشم

می‌شوی یک پری دریایی از دل آب اگر که برخیزی
می‌شوی یک صدف پر از گوهر روی شن‌ها اگر که بنشینی

هرچه هستی بمان که من بی تو، هستی بی هویتی هستم
مثل ماهی بدون زیبایی، مثل سنگی بدون سنگینی

 

[m.sina]

می‌شوی یک پری دریایی از دل آب اگر که برخیزی
می‌شوی یک صدف پر از گوهر روی شن‌ها اگر که بنشینی

هرچه هستی بمان که من بی تو، هستی بی هویتی هستم
مثل ماهی بدون زیبایی، مثل سنگی بدون سنگینی

يا می‌گذری از من يا راه نمی‌آيی
چون قد بلند خود، کوتاه نمی‌آيی

با روز قرار تو رد می‌شوم از هفته
با اينکه تو مدت هاست هر ماه، نمی‌آيی