دیالوگ نویسی دیالوگ‌های دو نفره | نگاه آریا کاربر انجمن یک رمان

[crazy.angel]

رعنا: نگاه یه زن حواس جمع ترین مردا رو هم حواس پرت می کنه.
کاوه: همه این قدر احمق نیستن.
رعنا: آدما احمق تر از اونی هستن که تو فکرشو می کنی!

 

[crazy.angel]

من باهاش تموم کردم ، دیگه اسمشو نیار !
_ توهنوز باهاش تموم نکردی
_ چرا ، الان ۹ روزه که باهاش تموم کردم
_ تا وقتی بدونی چند روزه باهاش تموم کردی ، یعنی تموم نکردی !

 

[crazy.angel]

فرانک : میدونی دکترا به موتورسواری که کلاه ایمنی سرش نمیذاره چی میگن؟
بادی : چی میگن؟
فرانک :اهدا کننده ی عضو !

 

[crazy.angel]

_ میتونم یه رازی رو بهت بگم؟
+ بله بگو
_ هفته ی پیش رفتم به فروشگاه و یه تفنگ خریدم قصد داشتم اگه تومور مغزی داشتم خودمو بکشم.
تنها چیزی که منصرفم کرد این بود که پدر و مادرم با این کارم نابود میشدن و مجبور بودم اول اونارو بکشم و بعدش عمه و عمو و بعدش قتل عام به راه می افتاد.

 

[crazy.angel]

کریس جانسون: «یه نقاش ایتالیایی هست اسمش کارلوتیه و اون… اهوم… اون زیبایی رو اینطور تعریف کرده: اون میگه زیبایی مجموعه‏ای از اجزاییه که آنچنان باهم هماهنگ هستن که نیازی نیست چیزی دیگه‏ای بهشون اضافه بشه، برداشته بشه و یا جایگزین بشه… و این چیزیه که تو هستی… تو زیبایی…»

 

[crazy.angel]

همون طور که یهو خوابت میبره،

منم به همون سادگی عاشقش شدم.

اولش آروم آروم، و بعدش ناگهانی.

 

[crazy.angel]

هکتور: «بهم بگو ببینم برادر کوچولو… تو تا حالا کسی رو کشتی؟»

پریس: «نه.»

هکتور: «تا حالا دیدی که کسی تو میدون جنگ بمیره؟»

پریس: «نه.»

هکتور: «من کشتم، من شنیدم که دارن می‏میرن و مرگشون رو هم دیدم. هیچ افتخاری هم نداره و اصلاً هم شاعرانه نیست. تو میگی حاضری برای عشق بمیری، امّا تو نه چیزی راجع به مردن می‏دونی نه چیزی راجع به عشق.»

 

[crazy.angel]

مایک: تو یه روانی هستی و من عاشقتم
ابی: من روانی نیستم!
مایک: من الان بهت گفتم عاشقتم اما تو فقط کلمه روانی رو شنیدی، این نشونه آدمای روانیه!

 

[crazy.angel]

سرسی: قدرت به چه دردی میخوره وقتی نمیتونی باهاش از عزیزانت محافظت کنی؟

ابرین مارتل: میتونی انتقامشون رو بگیری!

 

[crazy.angel]

تمام دلخوشی دنیای من به این است

که ندانی و دوستت بدارم…